اشتراک گذاری





نوشته شده در تاریخ: 1402/7/21    کد خبر: 15727125   در دسته بندی اجتماعی نوشته شده توسط نورالله جویا
زمان تقریبی مطالعه: 6  دقیقه

یادداشت؛

جامعۀ ایرانی به دندۀ لج افتاده است

جامعۀ ایرانی به دندۀ لج افتاده است

  یک جامعه‌شناسی و نویسنده گفت: واقعیت این است که ایرانیان با خود می‌اندیشند که با داشتن این همه سرمایه‌های ملی از نفت و گاز گرفته تا معادن و تا بسیاری سرمایه‌های دیگر چگونه است که حال و روزشان هر روز بدتر از دیروز می‌شود.

به گزارش پایگاه خبری صدای جویا از تهران، محمدباقر تاج‌الدین، استاد جامعه‌شناسی و نویسنده ایرانی طی یادداشتی با عنوان «جامعۀ ایرانی به دندۀ لج افتاده است» آورده است؛


بررسی‌ها و شواهد موجود در فضاهای واقعی و مجازی نشان می‌دهد که متوسط جامعۀ ایرانی به شدیدترین وجه ممکن به دندۀ لج افتاده و دیگر حاضر نیست بسیاری از حوادث و روی دادهای جوامع و کشورهای دیگر را دنبال کند چرا که گمان می‌کند خودش در انبوهی از مشکلات و درد و رنج‌های  متنوع و متکثر گرفتار آمده  و لذا اولویت را به جامعۀ خود می‌دهد و نه ملت‌ها و جوامع دیگر! البته که از جهتی   هم به چنین جامعه‌ای می‌توان تا حد زیادی حق داد؛ زیرا هنگامی که کسر قابل‌توجهی از ایرانیان در شرایط ناگوار و دردناک روزگاران خود را سپری می‌کنند چه دلیلی وجود دارد  که به مردمان جوامع دیگر فکر کنند؟!! برای نمونه این روزها  نحوۀ نگرش‌ها و رفتارهایی که بخشی از جامعۀ ایرانی با مهاجرین افغانستانی دارد را شاید بتوان نشانه‌ای از همین به دندۀ لج افتادن ایرانیان قلمداد کرد!

واقعیت این است که ایرانیان با خود می‌اندیشند که با داشتن این همه سرمایه‌های ملی از نفت و گاز گرفته تا معادن و تا بسیاری سرمایه‌های دیگر چگونه است که  حال و روزشان هر روز بدتر از دیروز می‌شود و نشانه‌های چندان روشن و امیدبخشی برای بهبودی اوضاعشان دیده  نمی‌شود! و این که چرا باید دست‌اندرکاران امور  به‌جای اولویت قرار دادن بسیاری از مسائل و مشکلات گروه های مختلف جامعه از کارگران گرفته تا کشاورزان و کارمندان و معلمان و استادان و پزشکان و پرستاران اولویت‌های دیگری را در دستور کار خویش قرار داده  که اساساً هیچ دردی از  دردهای شهروندان این سرزمین را دوا نمی‌کند؟!!! این جاست که می‌بینیم بخشی از جامعه حتی سرنوشت دردناک همسایۀ دیواربه‌دیوار او یعنی باشندگان افغانستان که به لحاظ زبانی و فرهنگی نزدیکی‌های زیادی با ملت ایران دارند  نیز  برایش مهم نبوده و  خود را به بی‌تفاوتی می‌زند! برای نمونه در حادثۀ زلزلۀ  هرات که از قضا بیشترین قرابت و همسانی با ایران را دارد عموم  جامعه همراهی و همدردی خاصی با این حادثۀ دردناک نداشته‌اند!

گشت و گذاری هرچند سطحی و فوری در شبکه‌های مجازی به‌خوبی نشان می‌دهد نه‌تنها بی‌توجهی زیادی به قضایای زلزلۀ هرات در افغانستان می‌شود؛ بلکه در خصوص وضعیت دردناک  شهروندان غزّه نیز  بی‌توجهی آشکاری از سوی گروه‌های مختلف اجتماعی صورت می‌گیرد و تو گویی که این حوادث دردناک دیگر برای ایرانیان (متوسط جامعه) چندان اهمیتی  نداشته چرا که خود در انبوهی از مشکلات و گرفتاری‌هایشان غوطه‌ور هستند و دیگر نوبت به دیگران نمی‌رسد! برای مثال هر  موضوعی که در خصوص حوادث مورد اشاره در شبکه‌های اجتماعی مجازی منتشر شود با بازدید  و توجه بسیار کمی از سوی دنبال‌کنندگان (فالوئرها)  روبرو می‌شود؛ اما در مقابل مطالب مربوط به مشکلات و مسائل جامعۀ خودمان  انبوهی از بازدیدها و  بلکه واکنش‌ها  را با خود خواهند داشت!!!

نتیجه این که بسیاری از واکنش‌های گروه‌های مختلف جامعه در فضاهای واقعی و عینی و در فضاهای مجازی به‌خوبی نشان می‌دهد که هر مسأله و قضیه‌ای که مربوط به خودشان نباشد  دیگر  برای آنان اهمیتی ندارد و حتی به مقابله با  آن نیز می پردازند و این ها همگی حکایت  از بروز نوعی لج بازی در بین متوسط جامعۀ ایرانی دارد که اگر  دست اندرکاران امور  دیر به فکر چاره ای برای آن باشند حتی به  قیمت بی توجهی و لج بازی با بسیاری از امور داخلی کشور خودمان نیز منجر خواهد شد!!! ضمن این که هم اکنون نیز در برخی موارد شاهد بروز چنین وضع دردناکی در کشور خودمان هستیم به گونه ای که سرنوشت تلخ بسیاری از شهروندان طبقۀ پایین جامعه دیگر مورد توجه طبقات بالای جامعه نبوده و تو گویی که در حال تبدیل شدن به  فراموش شدگان جامعه هستند!!هزاران دریغ و درد!

مرتبط با جغرافیای تهران با کلید # #جامعه #ایران #مردم #اقتصاد #جویا
ما را دنبال کنید:
+