- 09197955515
کنش گر حوزه رسانه گفت: ایرانیان از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی راهی طولانی را پیمودهاند. مسیری پر فراز و فرود از مشروطهطلبی تا جمهوریخواهی!
به گزارش
پایگاه خبری صدای جویا از اصفهان، مهران صولتی جامعهشناس و کنش گر حوزه رسانه طی
یادداشتی با عنوان «چرا انقلاب مشروطه از انقلاب اسلامی مهمتر است؟» آورده است؛
چهاردهم مردادماه
هر سال یادمان پیروزی انقلاب مشروطه است. اینک اما با گذشت یکصد و هفده سال از آن
رویداد سترگ به نظر میرسد که زمان برای سنجش ابعاد گوناگون آن بیش از هر زمان
دیگری مناسب باشد.
انقلابی
که اگر چه از منظر سیاسی ناکام ماند و نتوانست تداوم خود را با حفظ اهداف اولیه
سپری کند؛ ولی تأثیراتی ماندگار بر فرهنگ و سیاست ایرانزمین در روزگار مدرن بهجای
گذاشت.
از همین
رو میتوان در افق امروز و چهار دهه پس از پیروزی بدیل اش؛ انقلاب اسلامی،
دستاوردهای آن را به داوری نشست. مقایسهای که میتواند برای نگریستن دقیقتر نسبت
به مسیری که پیمودهایم مفید باشد:
نگاه واقعبینانه
به مولفههای پیشرفت: روشنفکران مشروطهخواه از همان ابتدا درد و درمان را خوب
شناختند. اینکه راز عقبماندگی تاریخی کشور در فقدان حاکمیت " یک کلمه"
یا همان قانون نهفته است. روشن بود که با بینظمی ناشی از رفتار استبدادی و پیشبینیناپذیر
پادشاه هرگز نمیتوان در مسیر پیشرفت حرکت کرد.
بنابراین،
در ابتدا باید توافقی عام به نام قانون وجود داشته باشد که بتوان از آن به مثابه
چارچوبی برای نظم پذیر کردن رفتار حاکمان بهره برد. این در حالی است که مساله اصلی
در شکل گیری انقلاب اسلامی، سودای آفرینش نظمی جدید به جای تلاش برای حاکمیت قانون
بود.
ضرورت
محدود شدن اختیارات حکومت: به روایتی سیاست مدرن زمانی شکل گرفت که پرسش بنیادین؛
چه کسی باید حکومت کند؟ به پرسش اساسی؛ چگونه باید حکومت کرد؟ تبدیل شد. مطالعات
مشروطه پژوهان هم نشان می دهد که دغدغه مهم در پیدایش مشروطیت کندوکاو در چگونگی
حکومت بود فارغ از اینکه چه کسی باید حکومت کند.
حال آنکه
در انقلاب اسلامی که حدود هفتاد سال بعد اتفاق افتاد مجددا روشنفکران از این
امر پرسش می کردند که چه کسی باید حکومت کند؟ بنابراین آشکارا دغدغه توزیع دموکراتیک
قدرت به حاشیه رفت و حکمرانی جنبه ای متمرکز و رویایی یافت.
چیرگی
فرهنگ بر سیاست: انقلاب مشروطه محصول تلاش ده ها ساله روشنفکران در اثبات حقوق
بشر، مزایای تجدد و حاکمیت قانون بود. به طور مثال روشنفکری مانند طالبوف برداشتی
ژرف از مبانی تجدد داشت و حقوق را مبنای قانون می دانست.
همچنین
آزادی را هدف می پنداشت نه ابزار! از این منظر انقلاب مشروطه کاملا به جنبش
روشنگری در اروپا شبیه است. اما در انقلاب اسلامی بر خلاف فرهنگ، شاهد سیطره سیاست
بر افکار عمومی بودیم. گفتمان حقوق بشر توسط روشنفکران چپ، بورژوایی و مردود شمرده
شد و طراحی جامعه ایده آل با درونمایه خوانش مارکسیستی از اسلام به سکه رایج جامعه
تبدیل شد.
شناخت
واقعی از مسائل زمانه: روشنفکران عصر مشروطه برداشتی واقع بینانه از مسائل و
مشکلات عدیده دوران خود داشتند؛ فقر، ناکارآمدی، استبداد، فقدان حاکمیت قانون،
تمرکز قدرت و ... در زمره علل عقب ماندگی تلقی می شدند.
همین امر
هم موجب جدی انگاشتن اصلاحاتی شد که خود را نهایتا در قامت انقلاب به نمایش گذاشت.
اما روشنفکران نیمه دوم دوره پهلوی با تسلیم شدن به سودای" بومی گرایی"
به دنبال ایجاد جامعه ای مستقل و بدون کمترین وابستگی بودند.
استقلالی که در سالهای بعد به انزوا ترجمه شد؛
بنابراین مسائل اصلی جامعه همچون توسعه نامتوازن، پیامدهای اصلاحات ارضی، افزایش
سهم نفت در اقتصاد، و فرمایشی شدن نهادهای مشروطه به حاشیه رانده شده و جای خود را
به مسائلی همچون چگونگی رقابت با رشد مارکسیسم در دانشگاه ها و مقابله با افزایش
مصرف گرایی شهری و تبلیغات باستان گرایانه دادند.
نکته
پایانی: ایرانیان از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی راهی طولانی را پیمودهاند.
مسیری پر فراز و فرود از مشروطهطلبی تا جمهوریخواهی! مقایسه دورههایی ازایندست
در بستر نوعی جامعهشناسی تاریخی میتواند به سهم خود در خروج از بنبستهای سیاسی
کنونی مهم تلقی شود. بدون تردید بازخوانی گذشته در افق مسائل امروز میتواند آیندهای
بهتر را به ارمغان آورد.
منتشر شده در تاریخ
منتشر شده در 1403/2/20
منتشر شده در 1403/2/20
منتشر شده در 1403/2/17
منتشر شده در 1403/2/17
منتشر شده در 1403/2/14
منتشر شده در 1403/2/12
منتشر شده در 1403/2/12