اشتراک گذاری





نوشته شده در تاریخ: 1401/1/26    کد خبر: 15724095   در دسته بندی مشروح اخبار نوشته شده توسط توسعه دهنده
زمان تقریبی مطالعه: 55  دقیقه

گزارش از صدای جویا؛

«تخت‌جمشید» یکی از عجائب هفت‌گانه جهان در ایران

«تخت‌جمشید» یکی از عجائب هفت‌گانه جهان در ایران

  «تخت‌جمشید» به حق می‌توانست یکی از عجائب هفت‌گانه قدیم به شمار آید، اما بیرون از امپراتوری «هخامنشی» ، بیست و پنج قرن پیش، هیچ‌کس از وجود آن آگاهی نداشت.

به گزارش پایگاه خبری صدای جویا از استان فارس، «تخت‌جمشید» به حق می‌توانست یکی از عجائب هفت‌گانه قدیم به شمار آید، اما بیرون از امپراتوری «هخامنشی» ، بیست و پنج قرن پیش، هیچ‌کس از وجود آن آگاهی نداشت. در نوشته‌های هرودوت (Herodotus) در باره ایرانی‌ها، اسمی از آن نیست.   Aeschylus نمایشنامه‌نویس یونانی، بر پایه شنیده خویش آن را Perseptolis  نامید که بعدها به Persepolis  مبدل شد. به زبان پارسی باستان آن را «پارسهِ» می‌خواندند، مکانی که به‌دور از راه‌های شناخته شده آن زمان در 45 کیلومتری شیراز امروز قرار گرفته بود.


دوران شکوهمندی «پارسهِ» چندان نپایید و باگذشت روزگار چهره‌اش با خاک و خاشاک پوشانده شد. گنج‌هایش به یغما رفت. در دویست سال گذشته هم جهانگردان آنچه توانستند به تاراج بردند که امروز زینت‌بخش موزه‌های بزرگ جهان شده است.

بااین‌همه دیری نپایید که توجه دانشمندان باستان‌شناس به «تخت‌جمشید» و آثار پیشین آن، «پاسارگاد» ، معطوف شد. نزدیک به هفتاد سال پیش کاوش به روشی جدید آغاز شد. نخست Ernst Herzfeld   و پس از او Erich  Schmidt  از مؤسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو، اکتشافات این مکان را عهده‌دار شدند. جنگ جهانی دوم فعالیت آنان را متوقف ساخت، اما مرکز باستان‌شناسی ایران کار را ادامه داد و به کشفیات مهمی دست‌یافت. شادروان دکتر علی سامی، رئیس «مؤسسه باستان‌شناسی تخت‌جمشید» در این راه نقش عمده‌ای ایفا کرد .

در همان ایام، با نظارت وزارت فرهنگ و هنر آن زمان، مؤسسه ایتالیایی.S.M.E.O. l. با مشارکت وزارت امور خارجه ایتالیا به بازسازی «تخت‌جمشید» پرداخت، تا این که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 ، دکتر شهبازی. رئیس «بنیاد تحقیقات هخامنشی» فعالیت‌های باستان‌شناسی «تخت‌جمشید» را بر پایه علمی استوار کرد.

و اکنون این راهنمای تخت‌جمشید که با همکاری تعدادی از دانش‌آموزان پیش‌دانشگاهی، رشته ادبیات و علوم‌انسانی تألیف شده است، امیدوار است تا حدودی راه را برای توجه بیشتر دانش‌آموزان به آثار ارجمند کشور خود باز کند .

ب. کلیات

«سومری‌ها» قدیمی‌ترین قومی بودند که در ساحل شمالی خلیج‌فارس می‌زیستند و کمی شمال تر «آکادی ها» بودند. نزدیک به دو هزار سال پیش از میلاد مسیح، عیلامی‌ها بر سومری‌ها چیره شدند و در بین‌النهرین و جنوب فلات ایران کنونی استقرا یافتند .

نزدیک به هزار سال پ.م.قبایلی از نژاد قفقازی که آرین نامیده می‌شدند از جنوب روسیه امروزی به جلگه ایران کوچیدند. این قبایل به دوشاخه تقسیم شدند: مادها در بخش‌های بالایی سلسله کوه زاگرس ماندگار شدند و مرکز فرمانروایی خود را اکباتان یا همدان کنونی قرار دادند. شاخه دیگر پارسی‌ها بودند که به کوچ خود ادامه داده به جنوب سرزمین ایران سرازیر شدند و سرانجام در آنشان و پرسو ماش استقرا یافتند .

مادها در غرب و پارس‌ها در جنوب جلگه ایران و اقوام دیگری به‌مانند اورارتو و مانایی و کاسیت ها و مردم سیلک در کاشان امروز، پیوسته گرفتار تاخت‌وتاز قومی خونخوار و جنگجو به نام آسوری‌ها در غرب بودند .

اسوریها گاه‌وبیگاه بر همسایگان خود می‌تاختند و همه را می‌کشتند و همه‌جا را با خاک یکسان می‌کردند، تا اینکه در قرن هفتم پ.م. مادها آن‌قدر نیرومند شدند که توان ایستادگی در مقابل آنها را پیدا کردند. سرانجام در سال 612 پ.م. یکی از پادشاهان آنها به نام سیاکسارس دوم به نینوا پایتخت آسوری‌ها حمله برده بر آنها چیره شد و حکومت آنها را برای همیشه بر انداخت .

در این ایام پارسی‌ها جای قوم عیلام را گرفته بودند، اما هنوز توان روبه‌روشدن با مادها را نداشتند. در سایه رهبری یکی از امیران خویش به نام هخامنش و پسرش تیسیپس قوم پارس از حالت کوچ‌نشینی در آمدند و پادشاهی کوچکی را تشکیل دادند .

پس از سیاکساری دوم پسرش آستیاگس به شاهی رسید. برای حفظ آرامش در منطقه دخترش را به عقد یکی از شاهان پارسی در آورد. از ثمره زناشویی دو شاهزاده، کورش چشم به جهان گشود. کورش نه‌تنها در فن رزم و کشورداری نبوغ ویژه داشت، بلکه در خلق‌وخوی انسانی نیز نمونه بود. درست در سال 550 پ.م.در نبردی در جلگه «پاسارگاد» در هفتاد کیلومتری شمال شیراز امروز بر پدر بزرگش چیره شد، اما با او جوانمردانه رفتار کرد. در سایه هوشیاری و کاردانی او پس از پانصد سال جدایی سیاسی و جغرافیایی بین مادها و پارس‌ها، دو قوم بار دیگر به هم پیوستند و کورش نخستین پادشاه سرزمین ایران شد .

هرودوت درباره «کورش» ، با پوشاندن جامه افسانه‌ای می‌گوید ‍: «آستیاگس پادشاه ماد در خواب می‌بیند که از شکم دخترش ماندانا درختی می‌روید که بر سرتاسر کشورش سایه می‌افکند. پیشگویان تعبیر خواب کردند که فرزند دخترش، شاه پیروزمندی خواهد شد. برای پیشگیری از وقوع چنین فاجعه‌ای آستیاگس بر آن می‌شود که دخترش را به ازدواج کامبیز، شاه پارس در آورد. وقتی ماندانا کورش را می‌زاید، پدر بزرگش او را به یکی از درباریان مورد اطمینان به نام هارپاگوس می‌سپارد تا کودک را بکشد. او از این دستور سرپیچی می‌کند و نوزاد را به چوپانی می‌سپارد تا اورا پرورش دهد. کورش در ده سالگی از طرف همبازیهای خود به شاهی انتخاب می‌شود. او یکی از بچه‌ها را که نافرمانی کرده بود سخت مجازات می‌کند. این پسر به پدرش که از بزرگان دربار ماد بود شکایت می‌برد. خبر به گوش شاه می‌رسد. به رسیدگی می‌پردازد و نوه خود کورش را شناسایی می‌کند. بار دیگر موبدان کیش’مغ به رایزنی می‌پردازند و این بار می‌گویند که پیش بینی آنها درست از آب در آمده و دیگر جای نگرانی برای آستیاگس وجود ندارد. از این رو کورش به پدر و مادرش برگردانده می‌شود. اما شاه دستور می‌دهد که پسر هارپاگوس را به خاطر سرپیچی پدرش از دستور او بکشند و گوشتش را در یک میهمانی بخورد پدر بدهند. چند سال می‌گذرد تا اینکه هارپاگوس در فرصت مناسبی کورش را بر پدر بزرگش می‌شوراند و سپس در جنگ او را یاری می‌دهد و از این راه انتقام خود را می‌گیرد .»

بدون تردید کورش شخصیت  برجسته ای  بود. اسکندر مقدونی دو قرن پس از مرگ کورش با حضور در آرامگاه او، مراسم احترام خاصی به جای آورده و از او به عنوان قهرمان سر مشق خود تجلیل می‌کند .

طبعاً با چیره شدن مادها بر آسوری‌ها و از میان بردن آنها و قرار گرفتن دو قوم ماد و پارس زیر یک فرماندهی، قدرت‌های دیگر جهان آن روز برتری هخامنشی را به آسانی نپذیرفتند. بیش از همه کروزس (Croesus) پادشاه «لیدی» در ترکیه امروز، که به گفته «هرودوت» ثروتمندترین فرد جهان بود، قصد حمله به ایران را کرد، اما نخست برای مشورت نماینده ای به معبد مشهور پیشگویان شهر دلفی (Delphi) اعزام داشت که بپرسد آیا به ایران حمله بکند یا نکند پاسخ دو پهلویی دریافت داشت مبنی بر اینکه «در این لشگرکشی یک امپراتوری را از بین خواهی برد .» کروزوس به ایران تاخت و در برخورد اول در نواحی ارمنستان با سپاهیان شتر سوار کورش رو به رو شد. اسبان مشهور سپاهیان «لیدی» از استشمام بوی شتر رم کردند و لشگر کروزس به ناچار به «ساردیس» پایتخت «لیدی» برگشت تا برای زمستان استراحت کند. کورش با شتاب باور نکردنی خود را به «ساردیس» رساند و پایتخت کروزوس را تسخیر کرد و به پیشگویی معبد Delphi تحقق بخشید .

با شکست «لیدی» .، اسیای کوچک با مستعمره‌های ساحلی یونانی جزئی از خاک ایران شد. پس از آن نوبت به «بابل» با باغ‌های معلق آن رسید که یکی از عجایب هفتگانه آن زمان به شمار می‌آمد. در تورات، کتاب آسمانی یهود، گشودن «بابل» به دست کورش با نوشته ای بر دیوار به دست غیب پیش بینی شده بود. در اینجا کورش  با برگرداندن مسیر رودخانه دجله به داخل «بابل» توانست با لشگریانش بدون خونریزی وارد بزرگ‌ترین مرکز تجاری دنیای آن زمان شود. چهل هزار یهودی را که سال‌ها در آن شهر اسیر بودند آزاد ساخت تا با دارایی خود به میهنشان بازگردند. در سایه همین مدیریت و سیاست درست، بار دیگر این مرکز تجارتی بزرگ به کار افتاد. نام کورش به عنوان نخستین اعلام کننده حقوق بشر در تاریخ به جای ماند .

کورش به هنگام مرگش در سال 530 پ.م. بر بزرگ‌ترین امپراتوری جهان فرمانروایی داشت. با شکست خوردگان به مهربانی رفتار می‌کرد و عادات و عقاید آنان را محترم می‌شمرد. این چنین رفتار جوانمردانه و انسانی از فرمانروایان پیروز آن روزگار بی سابقه بود و در مقوله اخلاقی، کورش معیار و الگوی جدیدی ایجاد کرد و میراث غنی رفتاری ارزنده ای از خود به یادگار گذاشت، تا آنجا که در کتاب آسمانی یهود مقامی جاودانی یافت. نخستین پادشاه ایران زمین و اولین رهبر جهانی بود که لقب «کبیر» را از تاریخ دریافت داشت. پایتخت او در «پاسارگاد» بود که آرامگاه ساده اما باابهت او هنوز به این مکان جلال و شکوه خاصی می‌بخشد .

پس از کورش کبیر اوضاع سیاسی  و اقتصادی ایران رو به خرابی گذاشت. پسرش کامبیز دوم به مصر لشگر کشید و امپراتوری چندین هزار ساله فراعنه را منقرض کرد، اما به طور مرموزی ناپدید شد. در غیاب او یکی از موبدان کیش مغان به نام گوماتا از آشفتگی کشور سوء استفاده کرده تخت شاهی را به چنگ آورد، اما دیری نپایی که به دست داریوش یکی دیگر از شاهزادگان اصیل هخامنشی بر کنار شد. داریوش در سال 522 پ. م. رسماً بر تخت شاهنشاهی هخامنشی نشست .

داریوش در دو سال نخست پادشاهی سی و پنج سالة خود با شورشیان درگیر بود، اما توانست از فروپاشی شاهنشاهی ایران جلوگیری کند. پس از محکم ساختن جایگاه خود نشان داد که در کشورداری در ردیف کورش کبیر است و سزاوار جانشینی اوست.

داریوش بزرگ به ساختن شاهنشاهی پهناور و بسیار بزرگی دست زد. در غرب از تنگة «داردانل» گذاشت و وارد اروپا شد و به دنبال قبایل وحشی سی(scythian) تا رودخانة «دانوب» پیش رفت. در شرق مرز بین دریای مدیترانه و دریای سرخ حفر کرد که 24 قرن، پیشگام کانال سوئز امروز بود .

بزرگ‌ترین پیروزی او را باید در ادارة درست و مؤثر یک امپراتوری بسیار گسترده دانست. او سکه زد و سازمان دادگستری درستی بر پا ساخت که به عنوان «قانون جاودانی مادها و پارس‌ها» زبانزد مردم جهان آن روزگار شد. سازمان اداری بسیار منظم و کاربری استوار کرد که به دست بزرگان و نجیب زادگان اداره می‌شد. کشور را به چندین استان یا ساتراپ تقسیمکرد و در هر کدام مرکز سپاهی تشکیل داد. افسران سیار که چشم و گوش شاه خوانده می‌شدند، مراقب کارهای ساتراپ‌ها بودند. این اقدام اجرای مقررات جدید مالیاتی و داد و ستد چشمگیر بازرگانی را در پی داشت. سیستم مکاتباتی سریع السیری با گماشتن اسب سوارانی که دایم در حرکت بودند به کار افتاد. این سیستم علاوه بر پیام‌هایی که از طریق آتش افروزی در قلة کوه‌ها منتقل می‌شد، دورترین نقاط کشور را به یکدیگر مربوط می‌ساخت. شاهراه چند هزارکیلومتری، «ساردیس» پایتخت «لیدی» را به «شوش» پایتخت هخامنشی وصل می‌کرد .

داریوش بزرگ در سال 520 پ.م. فرمان داد تا تخت جمشید ساخته شود .

الف) «تخت جمشید چه بود و چرا ساخته شد»

در زبان یونانی واژة «پرسپولیس» به معنای شهر است، در حالی که «تخت جمشید» شهر نبود. هنگامی که داریوش بزرگ در شهر «شوش» بر تخت پادشاهی نشست، این شهر باستانی عیلامی، گر چه آسوری‌ها به آن آسیب رسانده بودند، مرکز فرماندهی شاهنشاهی ایران شده بود. سه پایگاه فرمانروایی «پاسارگاد» ، «اکباتان» و «بابل» هم وجود داشت. پس باید پرسید که داریوش چه نیازی به ساختن یک مرکز دیگر داشت؟

 «تخت جمشید» نه یک شهر بود و نه یک دژ و نه یک پرسشگاه. در آن زمان دین زرتشتی دین رسمی شاهنشاهی ایران بود، کما اینکه به تفسیر باستان شناسی غربی، نقش اهورامزدا بالای سردرهای سنگی «تخت جمشید» مکرر به چشم می‌خورد و گمان می‌رود که مراسم دینی در «نقش رستم» امروزی در نزدیکی «تخت جمشید» یا در «پاسارگاد» ، مکان مقدس نیاکان هخامنشی، انجام می‌گرفت .

تمام آثار و شواهد بر این است که «تخت جمشید» دو نقش جداگانه، اما تا اندازهای به هم پیوسته ایفا می‌کرد: نخست اینکه چون در قلب امپراتوری قرار داشت، گنج خانة شایسته ای برای اندوختن ثروت روز افزون کشور بود. دوم اینکه جایگاه باشکوهی برای برگزاری مراسم بزرگی بود که شاه ایران سران کشور و نمایندگان 28 کشور متبوع را در بارعام به حضور می‌پذیرفت .

هر سال جشن بزرگ نوروز در «تخت جمشید» برگزار می‌شد. شاهکار دیگر داریوش بزرگ آن بود که به دستور وی ستاره شناسان بابلی گاهنامة بسیار دقیقی تنظیم کردند که بر اساس آن، روز اول سال با گردش ستارگان درست به روز اول بهار می‌افتاد. این تقویم بسیار دقیق پس از گذشت دو هزار و پانصد سال هنوز پا برجاست .

در جشن نوروز، برنامه‌هایی که جنبة مالی و درباری و سیاسی و ارتشی داشتند، در «تخت جمشید» برگزار می‌شد. این جشن با شرکت شاهان وساتراپی ها، افسران ارتش، اشراف، سفیران، و نمایندگانی که از دورترین نقاط امپراتوری با گران‌ترین هدایای خود می‌آمدند، در فضایی بس باشکوه بر پا می‌شد .

جالب‌ترین نکته از دیدگاه باستان شناسی این است که آنچه در جشن نوروز در «تخت جمشید» رخ می‌داد، به دقت و با توجه خاصی به جزئیات، با امکاناتی که آن زمان در اختیار هنرمندان بود، به صورت نقشهای برجسته ای جاودانه برای آیندگان ضبط می‌شد .

ب) «تخت‌جمشید» چگونه ساخته شد؟

طرح اصلی ساختمان «تخت جمشید» در سالهای آخر فرمانروایی داریوش بزرگ ریخته شد. از همان نخست، تعداد کاخ‌ها و عمارت‌ها و کاربردهای جداگانة هر یک معین و مشخص شد. با توجه به مسائل امنیتی، بناها به صورت مجموعه ای در یک جا و بر فراز یک سککوی سنگیی بزرگ مستطیل شکل، در دامنة جنوبی کوهی که امروزه کوه رحمت نام دارد بر پا شد .

برای ساختن «تخت جمشید»  از سه نوع مصالح عمده استفاده شد: چوب، خشت‌های خام یعنی خشک شده در نور آفتاب، و سنگ‌های آهکی محلی .

مانند، امروز در آن زمان نیز فراهم آوردن چوب از منابع محلی کار آسانی نبود. اکنون روشن شده است که بسیاری از چوب‌ها ی به کار رفته در کاخ‌های «تخت جمشید» از جاهای دوردست حمل شده بود. تجزیة خاکستر به جا مانده از آتش سوزی مهیبی که تخت جمشید را فرا گرفت، نشان داده است که تیرهای زیر سقف کاخ‌های بزرگ و بدنة درهای کلفت از چوب درخت سدر بوده که در آن زمان فقط در لبنان می‌روییده است. طبیعی است که هر چه از چوب بود در حریق بزرگ اسکندر نسوخت، بلکه به مرور زمان از بین رفت .

خشت‌های گِلی که با کاهگل در محل آمیخته می‌شد، در ساختن دیوارها و روپوش سقف‌ها به کار می‌رفت که دوام چندانی نداشت. خشت‌ها را یا باران می‌شست و می‌برد یا زلزله آنها را فرو می‌ریخت .

گر چه گذشت زمان بنای تخت جمشید را ویران کرد ولی، استخوانبندی بناها را که سنگ‌های کوه رحمت تشکیل می‌داد هنوز برخی از آنها تا به امروز از گزند باد و باران و خرابی انسان‌ها مصون مانده است .

سنگ‌های کوه رحمت برای سنگتراشان و معماران «تخت جمشید» از هر جهت مناسب بود. این گونه سنگ‌های آهکی بسیار سخت و محکم هستند و رنگ‌های طبیعی گوناگونی از سفید گرفته تا کهروبایی و دودی و سیاه دارند. خوب تراشیده می‌شوند و به خصوص نوع سیاه آن اگر صیقل خورده باشد به شکل مرمر در می‌آید .

پایه و بدنه و سرستون‌های بزرگ کاخ‌ها از سنگ‌های آهکی با رنگ‌های گوناگونی درست شدند و نیز سردرها، پلکان‌ها، راهروها، و بسیاری از چارچوب‌های پنجره‌ها نیز یکپارچه از سنگ بودند .

بسیاری از قطعه سنگ‌ها را گیره‌های آهنی به هم متصل می‌کردند. دیوارها را کاشی‌های رنگی لعاب دار و کف اتاق‌ها را با گچکاری می‌پوشاندند اینک از کاشی‌ها چیزی به جای نمانده است، اما تکه‌هایی از گچکاری کف اتاق‌ها هنوز دیده می‌شود. روی درها به قطعات زر و سیم آراسته شده بود. پرده‌های بزرگ رنگی بر زیبایی درون و بیرون کاخ‌ها می‌افزود. فرش‌های نفیسی کف اتاق‌ها را پوشانده بود که یک نمونة بی مانند آنها اینک در موزة مشهور آرمیتاژ (Hermitage  (روسیه نگهداری می‌شود .

عملاً امکان نداشت ساختمان «تخت جمشید» در دوران شاهی داریوش بزرگ به پایان برسد. بخش بزرگی از کاخ‌ها در دوران خشایار شاه پسر داریوش بزرگ که مادرش آتشه دختر کورش کبیر بود ساخته شد. هر چند اردشیر اول و اردشیر سوم هم بخش‌هایی به آن اضافه کردند، اما در یکصد و سی و پنج سالی که پس از درگذشت خشایارشاه، از عمر «تخت جمشید» باقی مانده بود، تغییر عمده ای در طرح اولیة آن رخ نداد. در شجره نامة هخامنشی نام شاهانی که در ساختن «تخت جمشید» سهمی داشتند آمده است. همان طور که بر بسیاری از سنگتراشیها مشاهده می‌شود، به طور دایم مرمت کاخ‌ها و ستون‌های «تخت جمشید» انجام می‌گرفته است .

پ) بعد از «تخت جمشید»

هنگامی که اسکندر مقدونی در سال 334 پ.م. پا به خاک آسیا گذاشت، در واقع دوران عظمت شاهنشاهی هخامنشی سپری شده بود. در بهار 330 پ.م که اسکندر بدون هیچ ممانعتی از سوی سپاهیان پارسی وارد «تخت جمشید» شد، عملاً به شاهنشاهی هخامنشی پایان داد. در آن لحظه که شعله‌های آتش از کاخ‌های «تخت جمشید» بالا می‌رفت، دوران درخشندة تاریخ باستانی ایران فروریخت، دوران باشکوهی که بیش از آنچه که می باید، به درازا کشیده بود .

هشت سال بعد اسکندر پیروزمندانه از هند بازگشت و در شهر «بابل» درگذشت و اندک زمانی پس از مرگش، امپراتوری او هم فروریخت. اسکندر قبل از مرگش ایران را به یکی از افسرانش به نام سولوکوس  (Seleucus) واگذار کرده بود .

اما افسانة «تخت جمشید» کماکان زنده ماند. هزار و پانصد سال گذشت تا اینکه شاعر بزرگ ایرانی، «ابولقاسم فردوسی» از شمال شرقی ایران، گذشته‌های میهنش را در حماسة بزرگ «شاهنامه» زنده کرد. این شاهکار ادبی در شصت هزار بیت پی افکنده شد و بدین ترتیب زبان فارسی به صورت امروزی زنده نگه داشته شد .

تاریخ ایرانیان باستان را یونانیان نوشته بودند که در دسترس فردوسی نبود، به ناچار فردوسی به داستان‌هایی که از دوران باستان دهان به دهان می‌گشت روی آورد  و  با آوردن آنها در حماسه‌های چشمگیر، «کورش» ، «داریوش» ، «خشایارشا» و پادشاهان ساسانی را در سیمای قهرمانان افسانه ای چون «جمشید» ، «فریدون» ، «کیکاوس» ، «ایرج» و (رستم) زنده کرد. کارهای مافوق بشر این مردان افسانه ای شاهنامه را فقط در عالم تخیل ادبی می‌توان با بازیگران واقعی صحنه تاریخی «هخامنشی» و «اشکانی» و «ساسانی» تطبیق داد .

ایکاش «اسکندر» در آن شب بهاری سال 330 پ.م. آن را به شعله‌های آتش نمی‌کشید. ممکن است این جنایت را در حال مستی انجام داده باشد یا اینکه به طور عمد انتقام جویی کرده باشد تا آتش زدن «اکروپلیس» در «آتن» و شهرهای دیگر «آتیکا» در یونان را به دسته «خشایارشا» در یک صد و پنجاه سال پیش جبران کرده باشد .

از سوی دیگر، اسکندر بدون اینکه قصد داشته باشد بخش بزرگی از «تخت جمشید» را برای ما به صورت امروزی نگه داشت: با دفن آن زیر انبوهی از خاکستر، آثار نفیسی از «تخت جمشید» را پوشاند تا اینکه در قرن بیستم از دل خاک بیرون آید و گذشتة با عظمت ایران را دوباره برای ما و جهانیان آشکار کند .

پ. ویژگی‌های هنری و هنر معماری «تخت جمشید»

«هخامنشی»ها در ساختن «تخت جمشید» از منابع گوناگونی الهام گرفتند . «پارسی»ها دست کم با دو فرهنگ غنی، یکی «اورارتو» در شمال و دیگری «عیلام» در جنوب آشنا بودند و از آنها پیشاپیش برای ریختن شالودة محکم فکری در هنر معماری بهره گرفتند.

در لشگرکشی به مصر و بابل و لیدی و اروپا، با اندیشه‌های دیگری در زمینة معماری آشنا شدند و آنگاه با بدست آوردن ثروت سرشار توانستند از هنرمندان و سنگتراشان و معماران برجسته در گسترش و زیباسازی «تخت جمشید» استفاده کنند .

شاید برای اولین بار در تاریخ بشر بود که ذوق سرشار و ثروت بی کران و اراده ای استوار در یک نقطه از جهان به هم رسیدند تا چیزی آفریده شود که هنرشناسان و مورخان آن را «هنر و معماری هخامنشی» خوانده اند .

این یکپارچگی معماری به گونه ای شگفت انگیز در بخشی از «تخت جمشید» به هم خورده است. نزدیک به سی سال پیش در ضلع جنوب غربی «تخت جمشید» سنگ‌های تراشیده ای پیدا شد که با تمام آنچه در «تخت جمشید» وجود داشت به کلی متفاوت بود. سنگ‌های مربع و مستطیل شکلی که دارای نقشهای ساده از سر تیر و مثلث کلاهک شیپوری هستند، یکنواختی معماری و هنر «تخت جمشید» را به کلی به هم زده اند. تردیدی نیست که این سنکها بخشی از معماری «تخت جمشید» است، اما ریشة آنها شناسایی نشده است. باید در انتظار کاوش‌های بیشتر باستان شناسان بود تا اصل و منشأ آنها روشن شود.

الف) کاخ‌ها

طرح معماری تمام کاخ‌ها «تخت جمشید» همان طرح ساختمانی هیپوستیل (   hypostyle) مصری است، که در آن یک تالار مرکزی چهارگوش و چند ردیف منظم از ستون‌ها زیر یک سقف افقی قرار دارد. این طرح ساده را «هخامنشی»ها به ایجاد ایوانی در یک یا چند طرف تالار مرکزی گسترش دادند. ستون‌های ایوان به بلندی ستون‌های اتاق مرکزی بوده و زیر امتداد سقف اصلی قرار داشته است .

سقف تمام ساختمان‌های «هخامنشی» صاف و افقی بود بجز سقف آرامگاه «کورش کبیر» در «پاسارگاد» که شکسته یا شیبدار بود. این خود یک نوآوری در هنر معماری ایرانیان به شمار می‌آید. سقف گنبدی به سبک «عیلامی» یا گنبد گرد «ساسانیان» جایگاهی در «تخت جمشید» نداشت، هر چند استحکام این نوع سقف به خوبی شناخته شده بود. وجود یک تالار چهارگوش بزرگ زیر یک سقف افقی از آن جهت برای پادشاهان «هخامنشی» اهمیت داشت که امکان پذیرایی ده‌ها هزار نفر را در یکجا فراهم می‌ساخت. چنانچه پروفسور ریچارد فرای گفته است: «شاخص‌ترین جنبة معماری، بلندی ستون‌ها و طراحی نقشهای برجسته نیست، بلکه استفادة صحیح از فضاست».

ایجاد فضایی آنچنان بزرگ که تودة بی شماری از میهمانان مقهور ابهت شاهنشاهی «هخامنشی» شوند وقتی امکان پذیر شد که درخت‌های سدر از لبنان به «تخت جمشید» حمل شدند. بستن هشت متر فاصله میان ستون‌هایی به بلندی بیست متر زیر یک سقف افقی، فقط با استفاده از تنه‌های بلند و محکم درخت سدر میسّر بود .

ایوان‌های بسیار بزرگ اطراف تالار مرکزی، جلوة خاصّی به نمای کاخ‌ها می‌داد تا آنجا که به گفتة پرفسور پوپ: «از زمان «هخامنشی»ها تا کنون، ایرانیان پشت اندر پشت در ساختن ایوان خانه‌های خود از معماری «هخامنشی»ها پیروی کرده اند» .

همه جا دیوار کاخ‌ها، از کف تا سقف، یکپارچه از خشت خام ساخته شده بود، مگر آن قسمت از دیوارها که به درگاه‌ها یا تاقچه‌های سنگی اختصاص داده شده بود. امروز از دیوارهای خشتی چیزی نمانده است، اما برای نشان دادن پایة محل اصلی پایه‌های دیوارها، امروزه بلندی‌های کوتاهی ساخته شده است .

روی دیوارهای کاخ‌ها گچکاری شده بود که از بیرون رنگ سفید و از درون رنگ آن سبز کمرنگ بود. رنگ گچ کف تالار قرمز تیره بود که هنوز هم به طور پراکنده در کف برخی از کاخ‌ها نمایان است .

ب) ستون‌ها

بدنة تمام ستون‌های سنگی شیارهای عمودی فرورفته دارد که در اصطلاح معماری آن را قاشقی می‌نامند (fluted). شکل سر و پایة ستون‌ها، به اقتضای محل آنها، فرق می‌کرد .

ستون‌های بسیار بلند و تنومند تالارهای بزرگ از سنگ ساخته شده بود. بدنة ستون‌هایی که کوتاه‌تر بودند از چوب تراشیده شده بود، اما باز هم سر ستون و پایة آنها از سنگ بود. از هفتاد و دو ستون اصلی کاخ «آپادانا» امروز فقط سیزده ستون پابرجاست که در سال 1841 میلادی از سوی یک مسافر اروپایی گزارش شده است. از صدها ستون چوبی یکی از آنها هنوز پابرجاست. ضمناً از فاصلة میان پایة دو ستون به آسانی می‌توان به بلندی آن پی برد، که البته بلندی سقف هم معلوم می‌شود .

در نگاه اول، ستون‌های سنگی «تخت جمشید» درست به ستون‌های بناهای یونان باستان می‌ماند. ستون‌های «تخت جمشید» و همچنین ستون‌های یونانی راست و بلند و دارای شیارهای عمودی به اصطلاح قاشقی بودند، در حالی که ستون‌های پرستشگاه‌های مصری کوتاه‌تر و کلفت و با بدنه ای صاف و صیقلی بودند. اما باید دانست که ستون‌های «تخت جمشید» پنجاه سال پیش از ستون‌های یونانی ساخته شده بودند. سر ستون‌های «تخت جمشید» به شکل Doric، یا   Corinthian و Ionian نبوده، بلکه شکل ویژة «هخامنشی» داشته است .

ارتفاع ستون‌های سنگی کاخ‌ها یکسان نبود. بلندی برخی از آنها به بیست متر می‌رسید. ستون‌ها روی پایة زنگوله ای شکل با تراشهای مختلف استوار بودند. پایة برخی از ستون‌ها به صورت دو سنگ مربع شکل بود که روی یکدیگر قرار داشتند. در بیشتر موارد میان بدنه و پایة ستون‌ها یک سنگ چرخی یا شالی گذاشته می‌شد. سر ستون‌ها به شکل هیولایی با سر دو شیر یا دو گاو بود و گهگاهی به شکل سر انسان ساخته می‌شد. بر پشت صاف بدن شیر یا گاوهای دو سر در بالاترین نقطة ستون‌ها، تیرهای چوبی کلفت مستقر بود که از یک سر ستون به سر ستون پهلویی می‌رسید و ضمناً سقف را هم نگه می‌داشت .

ت) عوامل تزیینی 

ستون‌ها و درگاه‌ها و پلکان‌های «تخت جمشید» همه کاربرد روشنی داشتند. آثار دیگری هم به چشم می‌خورد که مسلماً نمی‌توانست چیزی جز کاربرد تزیینی داشته باشد. تکراری بودن این آثار نیز به یکپارچگی هنری و معماری «تخت جمشید» می‌افزود، اما باید دانست که برخی از این عوامل تزیینی سمبولیک بوده و معنی ویژه ای داشته است .

ث) گلبرگ‌ها 

 اثر آرایشی دیگری که در «تخت جمشید» به کار رفته گلهای دوازده پره ای هستند که گرداگرد نقشهای برجسته را مزیین می‌کنند. اینها احتمالاً غنچه یا گل نیلوفر آبی هستند که بر نقشهای برجستة دیوارها و پلکان‌ها یا درگاه‌ها، بارها و بارها دیده شده اند.

ج) شیرگاوشکن

یکی از نقشهای بسیار گیرای «تخت جمشید» تصویر شیر مهیبی است که دندان‌هایش را در کفل گاوی فرو برده است. گاو که با نوارهای بی شمار آراسته  شده و حیوانی اهلی است، سرش را برگردانده و شیر را با شگفتی می‌نگرد .

اگر این نقش در دیدة مردم عادی یک شاهکار هنری باشد، به همان میزان مفهوم واقعی آن برای باستان شناسان معمایی است. تکرار نقش شیر گاوشکن در «تخت جمشید» می‌رساند که گذشته از جنبة آرایشی، برای «هخامنشی»ها یک معنی سمبلیک هم داشته است. این نقش هرگز نمی‌توانست نمایش جنگ شیر با گاو اهلی باشد. نشان پیروزی نیکی بر بدی، یکی از اصول مذهبی زرتشت، هم نمی‌تواند مطرح باشد، زیرا گاو حیوان مفید و مقدس به شمار می‌آید .

تعبیر نجومی نقش شیر گاوشکن شاپور شهبازی بهترین تفسیری است که با مراسم جشن نوروزی در «تخت جمشید» هم مطابقت دارد: هم گاو و هم شیر از علائم فلکی هستند و شیر یکی از برج‌های فلکی است که همیشه با خورشید مترادف بوده است.

چ) نقش برجسته‌ها

نقشهای برجستة «تخت جمشید» را می توان به چهار نوع تقسیم کرد .

  1. سربازان و افسران: ردیف‌هایی از مردان مسلح که از لباس و سلاح آنها می‌توان گفت که «پارسی» هستند یا مادی. این افراد همگی در یک صف و پشت سر هم ایستاده اند. نقش آنها به یک اندازه و چهرة آنها یکسان است به گونه ای که می‌توان آنها را سربازان گارد جاویدان شمرد .
  2. نمایندگان کشورها: در این نقش‌ها نیز چهره‌ها یکسان است، زیرا باز هم هدف نشان دادن مقام و منزلت شاه است نه ارزش شخصیت دیگر افراد  .

 نقش خدمتگزاران با ظرف‌های خوراک و نوشابه هم می‌توان در ردیف این گروه از نقشهای برجسته آورد .

  1. بلند پایگان: در اینجا به طور آشکار، اما باز هم به طور ناقص، هنرمندان سنگتراش سعی کرده اند شخصیت افراد را نمایان سازند .
  2. شاه و جانشین: بر دیوار درونی بسیاری از درگاه‌ها نقش بر جستة شاه دیده می‌شود که یا روی یک صندلی نشسته و پشت سر او جانشین وی و نگهبانی ایستاده اند یا اینکه در حال ورود به تالار یا بیرون رفتن از آن است. شاه و جانشینان او همیشه لباس رسمی «پارسی» بر تن دارند .

نقشهای برجسته «تخت جمشید» را نباید با مجسمه سازی و سنگتراشی هنرمندان یونانیان معاصر «هخامنشی» مقایسه کرد، زیرا آنجا تأکید بر ابهت مقام شاهی و مراسم رسمی بوده است و بس. مجسمة یک سگ در حالت نشسته که در موزة «تخت جمشید» دیده می‌شود، حاکی است که مجسمه سازان ایرانی کاملاً قادر به نمایش طبیعی بدن انسان یا حیوان بوده اند.

ت. سککو

بنای «تخت جمشید» با ساختن سککوی بزرگ آغاز شد. از همان نخست تعداد و ابعاد تمام کاخ‌ها و ارتباط آنها با یکدیگر دقیقاً در یک طرح جامع ساختمانی ریخته شده بود، نه اینکه با پیشرفت کار بناهای دیگر به آن اضافه شود. سکویی عظیم در دامنة غربی کوه رحمت به صورت زیر بنای محکمی برای کاخ‌های بسیار بزرگ و سنگین بر پا شد که اولین قدم صاف کردن دامنة پهناور غربی کوه رحمت امروزی بود. در بعضی جاها از بستر سنگی موجود استفاده شد و در جاهای دیگر فرورفتگی‌ها با قطعات سنگ پر شد .

برای جمع نشدن آب باران در سککو و بر سقف کاخ‌ها، کانال کشی پیچیده ای انجام گرفت که امروز بخشی از آن روی سککو به صورت تعدادی آب راه سنگی در جهات مختلف مشاهده می‌شود .

قسمت میانی دیوار غربی قدری جلو رفته است. این قسمت دقیقاً زیر کاخ «آپادانا» قرار گرفته بوده است و احتمالاً شاه در این محل از بالای سککو از سپاهیان جمع شده در پایین سان می‌دیده است .

گوشة جنوب غربی سککو با چند زاویة دندانه دار ساخته شده است. دیوار جنوبی سککو دو طبقه و بلندترین جای سککو است. در وسط دیوار جنوبی سککو، چهار کتیبه به خط میخی است که از پایین دیوار بهتر دیده می‌شود. این کتیبه با دیگر شواهدی که در دست است، نشان می‌دهد که در ورودی اصلی «تخت جمشید» در این دیوار جنوبی قرار داشته است. در این کتیبه‌ها داریوش اول خود را معرفی کرده، سپس کارهای خود را بر شمرده و هدف خود را از این بنای عظیم اعلام داشته است. اهمیت تاریخی این کتیبه‌ها ایجاب می‌کند که متن آنها اینجا ترجمه شود .

دو کتیبة اول، از چپ به راست، به زبان پارسی باستان بوده، سومی به زبان عیلامی، و چهارمی به زبان بابلی. هر یک پیام جداگانه ای دارد بدین شرح:

کتیبة اول (به زبان پارسی باستان):

اهورمزدا که بزرگ‌ترینِ خدایان است، داریوش را شاه آفرید، او را پادشاهی بخشید، به خواست اهورمزدا داریوش پادشاه است .

«گوید داریوش شاه: این کشور پارس - که اهورامزدا به من بخشید، که زیبا و دارای اسبان خوب و مردم خوب است - به خواست اهورامزدا و من - داریوش شاه - از دشمن نمی‌ترسد. گوید داریوش شاه: مرا اهورمزدا و ایزدان پشتیبان باشند و این سرزمین را اهورمزدا از دشمن، از خشکسالی، از دروغ در امان دارد. این را من از اهورمزدا و ایزدان خواستارم» .

کتیبة دوم (به زبان پارسی باستان):

«من داریوش شاه هستم، شاه بزرگ،  شاه شاهان، شاه کشورهای بسیار، پسر ویشتاسپه، یک هخامنشی»

گوید داریوش شاه: این است کشورهایی که به خواست اهورمزدا، من به یاری این مردم پارس از آن خود کردم. کشورهایی که بیم من در دلشان نشست و مرا باج آوردند: عیلام، ماد، بابل، عربستان، سوریه، مصر، ارمنستان، کاپادوکیه، لودیه، اسپارد، یونانیه ها که در ساحل اند و یونانیه ها که در جزایرند و کشورهایی که در دریا و آن سوی دریا هستند، ساگارتیا، خراسان، سیستان، هرات، بلخ، سغد، خوارزم، ناحیة صدگاو، رخج، هند شمال غربی، گندارا، سکاها، مکران . «گوید داریوش شاه: اکر تو چنین بیندیشی: «از دشمن نترسم» ، این قوم پارسی را بپای، اگر قوم پارسی پاییده شود، اهورمزدا فراوانی جاودانی بر این قوم ارزانی خواهد داشت» .

 

کتیبة سوم (به زبان عیلامی):

«من داریوس شاه هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای بسیار، پسر وشتاسپه، یک هخامنشی. چنانکه بر بالای اینجا، این دژ ساخته آمد، پیش از آن در اینجا دژی ساخته نشده بود، به خواست اهورمزدا این ارگ را من ساختم. اهورمزدا و دیگر ایزدان را خواست که این ارگ ساخته شود. پس من آنان را ساختم و من آن را ایمن و زیبا و به اندازه ساختم چنانکه می‌خواستم .

و گوید داریوش شاه: چنان باد که اهورمزدا با دیگر ایزدان مرا بپایند و نیز این ارگ را، و گذشته از این، هر آنچه در اینجا برپای کرده شد، مبادا آنکه به چنگ بدخواه و بداندیش بیفتد .

کتیبة چهارم (به زبان بابلی): 

«بزرگ است اهورمزدا،  بزرگ‌ترین خدایان، که آسمان و زمین را آفرید. که مردم را آفرید و شادی را برای مردم آفرید و داریوش را شاه کرد و به او در این جهان فراخ یک شهریاری بخشید که دارای سرزمین‌های بسیار است: پارس، ماد و دیگر کشورها با زبانهای گوناگون، هم کوهستانی، هم در دشت، هم این سوی دریا و هم آن سوی آن، هم این سوی بیایان و هم آن سویش .

گوید داریوش شاه: اینهایند کشورهایی که و آنچه در اینجا به خواست و پشتیبانی اهورمزدا کرده اند، آمده است. درست به همان گونه که فرمانشان داده ام: پارس و ماد و دیگر کشورها که زبان دیگر دارند که دارای کوه و دشت هستند هم این سوی دریا و هم آن سوی دریا هستند، هم این سوی بیایان و هم آن سوی بیابان. هر آنچه کرده ام به پشتیبانی اهورمزدا بوده است، باشد آنکه اهورمزدا و دیگر ایزدان بپایند مرا و آنچه بنا کردم .

چکیدة این بیانیة بلند بالا تردیدی باقی نمی‌گذارد که این «داریوش بزرگ» بود که فرمان بنای «تخت جمشید» را صادر کرد. در ورودی آن در دیوار جنوبی مناسب‌ترین محل برای ثبت بیانیه ای به این اهمیت تاریخی و سیاسی به صورت کتیبه بود .

در دوران «خشایارشا» بود که در ورودی اصلی «تخت جمشید» به محل فعلی آن در شمال غربی سککو آورده شد. 

ث. دروازة کشورها

بالای «پلکان ورودی» ، با نگاه کردن به سمت کوه رحمت در شرق، پانزده متر دورتر، مجسمة آسیب دیدة دو گاو بزرگ بر فراز دو پایة سنگی به چشم می‌خورد. با وجود آسیبی که به این دو مجسمه رسیده است، کاملاً آشکار است که روزگاری آنها قسمتی از آن دو دیوارة دو درگاه بزرگ کاخی بوده اند .

کاخی که باید اینجا در نظر مجسم کرد، یکی از کوچک‌ترین کاخ‌ها ی «تخت جمشید» است و دو مجسمة گاو درگاه آن، اولین آثار سنگی است که بازدید کنندة «تخت جمشید» با آن رو به رو می‌شود.

نقشة این ساختمان بسیار ساده است: یک اتاق چهارگوش مربع شکل با چهار ستون سنگی بسیار بلند زیر یک سقف افقی، به همان سبک معماری هیپوستایل ( hypostyle) است. در سه ضلع غربی و شرقی و جنوبی اتاق مرکزی درگاه‌های بزرگ سنگی قرار داشت که دیوارهای سنگی آنها هنوز پا بر جاست. مجسمة دو گاو آسیب دیده متعلق به درگاه غربی است. درگاه شرقی هم دارای مجسمه می‌باشد، اما درگاه جنوبی ساده و بدون مجسمه است و ضلع شمالی اتاق بدون درگاه است .

این کاخ به «دروازة کشورها» یا «دروازة خشایارشا» شهرت دارد .

نام «دروازة خشایارشا» از این نظر مناسب است که در قسمت بالای دو دیوار سنگی درگاه غربی، بالاتر از سر مجسمة گاوها، سه کتیبه به خط میخی دیده می‌شود. متن این کتیبه‌ها بیانیه ای است به زبانهای «بابلی» ، «عیلامی» و «پارسی باستان». ترجمة آنها شکی در ماهیت این کاخ و هدف سازندة آن باقی نمی‌گذارد:

«خدای بزرگی است اهورمزدا که این سرزمین را آفرید، آسمان را آفرید، انسان را آفرید، و خوشبختی را برای انسان آفرید. خشایارشا را شاه کرد. یکی را شاه بسیاری، یکی را سرور بسیاری. من هستم خشایارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که مردم بسیار دارند. شاه این کشور بزرگ، دور و نزدیک، پسر داریوش شاه، از هخامنشی. گوید خشایارشا: به ارادة اهورمزدا این دروازة کشورها را من ساختم. بسیار ساختمان‌های زیبای دیگر که من ساختم و پدرم ساخت. هر آن بنایی که زیبا است، ما به تأیید اهورمزدا ساختیم. کوید شاه خشایارشا: مرا اهورمزدا پایدار دارد و کشورم را و هر آنچه پدرم ساخته اهورمزدا بپاید .

درگاه جنوبی اندکی فراخ‌تر از دو درگاه دیگر است. این درگاه ساده و فاقد مجسمه بوده شاید علت آن وجود درهای دو لنگه ای چوبی بسیار بزرگ این درگاه بوده که به داخل اتاق باز می‌شدند. جای پاشنة چارچوب این درها در گوشة شمالی درگاه، در کف اتاق به صورت یک پیالة سنگی گرد با لبه‌های آراسته به گلبرگ، نمونة سالمتری از این پاشنة درها در کاخ «آپادانا» مشاهده می‌شود، اما تردیدی نیست که این پیالة سنگی برای چرخش انتهای کروی شکل پاشنة لنگة در منظور شده بوده است. در آن صورت می‌توان محاسبه کرد که کلفتی هر لنگة در، دست کم 30 سانتی متر و بلندی آن 10 متر بوده است. چنین درهای بزرگی که سطح آنها بی شک با نوارها و میخ‌های طلا و نقره مزیین شده بود، به درون اتاق باز می‌شد تا نمایندگان کشورها با هدیه‌هایشان به سمت کاخ «آپادانا» حرکت کنند .

ج . «آپادانا»  

واژة «آپادانا» به معنای بار عام است. جزئیات این ساختمان گواهی می‌دهد که نمایندگانی که از «دروازة کشورها» می‌گذشتند، در کاخ «آپادانا» بار می‌یافتند. از همان نخست این کاخ مجلل‌ترین کاخ‌های «تخت جمشید» بوده و برای اینکه با شکوهتر جلوه کند 5 / 2 متر بلندتر از سککوی «تخت جمشید» ساخته شده بود .

نقشة ساختمان «آپادانا» مانند بیشتر کاخ‌های «تخت جمشید» از نوع hypostyle  است، یعنی یک تالار چهارگوش مرکزی که سقف افقی آن روی چندین ردیف ستون قرار دارد. اما بزرگی این کاخ جلوة دیگری به آن می‌بخشد و سه ایوان اطراف تالار مرکزی آن را از حالت سادگی بیرون می‌آورد .

چون طول ایوان‌ها دقیقاً به طول ایوان‌های مرکزی بود، در گوشة بیرونی تالار مرکزی، آنجا که دو ایوان به هم می‌رسیدند، اتاق‌های چند طبقه ای به صورت یک برج قرار داشت. دیوارهای تالار مرکزی و برج‌ها بسیار کلفت بوده و به بلندی سقف از   خشت ساخته شده بود که از آنها چیزی برجای نمانده است .

بنای «آپادانا» در سال 515 پ.م. به فرمان «داریوش بزرگ» آغاز شد و پس از سی سال کار، در دوران فرمانروایی «خشایارشا» پایان یافت .

دو لوحه، یکی از طلای خالص و دیگری از نقرة خالص و هر یک به ابعاد 33 ×33 سانتی متر با کلفتی 6/1 سانتی متر وجود داشت. روی هر یک از این لوحه‌ها به خط میخی به زبانهای پارسی، عیلامی، و بابلی کنده شده بود:

«داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپه، یک هخامنشی، داریوش شاه گوید: این است شاهنشاهی که من دارم، از یکاهایی که در سوی سغدند، از آنجا به حبشه، از هندوستان تا برسد به ساردیس، که آن را اهورمزدا، بزرگ‌ترین خدایان به من بخشید. باشد که اهورمزدا مرا و خاندان شاهی مرا بپاید.

از 72 ستون اصلی «آپادانا» که 36  عدد آن در داخل تالار مرکزی و 12 عدد در هر یک از سه ایوان بوده اکنون تنها 14 ستون از آن پابرجا مانده است که به تازگی یکی از این ستون‌ها مرمت شده است. از گزارش جهانگردان چنین بر می‌آید که در سال 1619 بیست ستون پابرجا بوده که 7 ستون از آن تا سال 1841 افتاده است .

ستون‌های «آپادانا» بلندترین ستون‌های «تخت جمشید» بوده که ارتفاع آنها متجاوز از 19 متر بوده است. بدنة همه ستون‌ها شیارهای عمودی به اصطلاح قاشقی داشته است، اما پایه و سرستون‌های تالار مرکزی با پایة ستون‌های ایوان‌ها یکسان نبوده است .

سرستون‌های «آپادانا» با ترکیب بسیار آراسته نمانگر کامل هنر «هخامنشی» بودند. بالاترین قسمت ستون‌های تالار مرکزی به صورت یک مجسمة گاو دو سر و زانوزده بود. بر پشت صاف این مجسمه تنه‌های درخت سدر قرار می‌گرفت که به نوبة خود سقف را نگه می‌داشت .

سرستون‌های ایوان‌های شمالی و غربی «آپادانا» هم مانند سرستون‌های تالار مرکزی و «دروازة کشورها» به صورت مجسمة گاو دو سر بود .

شاید افسران و امرای ارتش و اعضای «گارد جاویدان» نیز از جلو پلکان ایوان شرقی، که شاه بر بالای آن نشسته بود، عبور می‌کردند و وسایل رزمی و ارابة شخص شاه را هم نشان می‌دادند .

چ . پلکان شرقی «آپادانا»

پلکان ایوان شرقی «آپادانا» از درخشان‌ترین آثار هنری «تخت جمشید» بوده که نقشهای برجستة آن یک سند تاریخی دوران «هخامنشی» است.

ساختمان این پلکان، مانند قرینة شمالی آن، به صورت دو پیشرفتگی است مقابل و به موازات طول ایوان شرقی «آپادانا». پیشرفتگی عقبی درازتر و امتداد آن تا برج گوشة مرکزی است که از آنجا 31 پله در هر سمت به سطح سکوی تخت جمشید پایین می‌آید. پیشرفتگی جلویی به همان ارتفاع، اما یک سوم طول پیشرفتگی عقبی است و در هر سمت آن هم 31 پله قرار دارد.

هنگام آتش سوزی مهیبی که اسکندر برپا کرد، پلکان شرقی «آپادانا» زیر انبوه خاکستر فرو رفت، تا اینکه در خاکبرداری شصت سال پیش نسبتاً سالم ظاهر شد: حال آنکه پلکان شمالی از گزند باد و باران و گذشت روزگار بیشتر آسیب دید.

در بالای صف افسران نقش یک حلقة بالدار دیده می‌شود که برخی از باستان شناسان خارجی آن را نشانی از «اهورمزدا» دانسته اند، در حالی که شاپور شهبازی، باستان شناس ایرانی، آن را نمایانگر فرّ ایرانی می‌داند. در دو طرف این حلقة بالدار نقش یک ابوالهول کنده شده که تنه اش مانند یک شیر بالدار است و سرش تاجدار. یک دستش را به علامت احترام به سوی حلقة بالدار بلند کرده است.

نقشهای برجستة روی سطح ذوزنقه ای شکل دیوار، پیشرفتة عقبی پلکان، به دو صورت است: در سمت راست (شمالی) صفهای افسران و بزرگان ارتشی و در سمت چپ (جنوبی) صفهای نمایندگان کشورهای متبوعه با ارمغان‌هایشان دیده می‌شود.

ح . تالار شورا

اکنون ن

مرتبط با جغرافیای ایران با کلید #
ما را دنبال کنید:
+