اشتراک گذاری


  • facebook

  • twitter


نوشته شده در تاریخ: 1403/11/6    کد خبر: 15728035   در دسته بندی سیاسی نوشته شده توسط آراد جویا
زمان تقریبی مطالعه: 7  دقیقه

یادداشت:

کشوری گرفتار در چنبره‌ی اعدام و ترور

کشوری گرفتار در چنبره‌ی اعدام و ترور

  جامعه‌شناس، پژوهشگر ارشد علوم اجتماعی گفت: خبر شوکه کننده ترور دو قاضی مشهور دهه‌های اخیر جامعه را به بهت و سوالات زیادی فرو برده و هرکس با توجه به زیست در زیر سایه این قضات واکنش نشان می‌دهد. گروهی تسلیت می‌گویند گروهی شاد هستند و گروهی هم عقلانی می‌اندیشند و حل معضل جامعه را در ترور نمی‌بینند.

به گزارش پایگاه خبری اصفهان سبز از تهران، سعید معدنی جامعه‌شناس، پژوهشگر ارشد علوم اجتماعی، استاد دانشگاه و روزنامه‌نگار ایرانی با انتشار یادداشتی تحت عنوان«کشوری گرفتار در چنبره‌ی اعدام و ترور» به شرح زیر آورده است:


خبر شوکه کننده ترور دو قاضی مشهور دهه‌های اخیر جامعه را به بهت و سوالات زیادی فرو برده و هرکس با توجه به زیست در زیر سایه این قضات واکنش نشان می‌دهد. گروهی تسلیت می‌گویند گروهی شاد هستند و گروهی هم عقلانی می‌اندیشند و حل معضل جامعه را در ترور نمی‌بینند.

ترور این دو قاضی در ۲۹ دی ۱۴۰۳ اتفاق افتاد. دقیقا ۶۰ سال پیش چند جوان که یکی از انها محمد بخارایی نام دارد، بنا به فتوایی اسلحه بر می‌دارند و در روز اول بهمن ۱۳۴۳ حسنعلی منصور نخست‌وزیر شاه را در مقابل مجلس ترور می کنند. آیت الله خمینی تازه تبعید شده، قانون کاپیتولاسیون تصویب شده، هنوز سینه ها از اعدام نواب صفوی و سایر اعدامی‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد که ده سالی از آن نگذشته پر از کینه است که این خشم و کینه با ترور حسنعلی منصور خالی می‌شود.

عامل اصلی ترور محمد بخارایی است. در این واقعه عده‌ای از همدستانش هم دستگیر می‌شوند. به همراه محمد بخارایی سه تن دیگر - صادق امانی، رضا صفار هرندی و مرتضی نیک‌نژاد - اعدام می شوند.‌ اما در این میان نام شخصی به نام اسدالله لاجوردی جوان هم ذکر می شود. ظاهرا نقشی در این ترور داشت که در سال ۱۳۴۴ به ۱۸ ماه زندان محکوم می‌شود. این لاجوردی، که بعدها نیز چند باری توسط ساواک دستگیر می‌شود، همان لاجوردی است که در سالهای آغازین پس از انقلاب اسلامی دادستان و رئیس زندان اوین می شود که بازجویی‌ها و اعتراف‌گیری‌هایش زبان‌زد جامعه است.

زمانی که محمد بخارایی در حیاط منزل شان قدم می‌زند و نگران درست انجام دادن ترور نخست‌وزیر است. برادر کوچک‌ ده ساله اش که احمد نام دارد احتمالا - به تخیل نگارنده - از پشت پنجره خانه نظاره گر حرکات برادر است. او نمی‌داند در آینده چه سرنوشت تلخی در انتظار برادر و خودش است. او نمی‌داند در این سرزمین شوم خون و اعدام و ترور، خود نیز بعدها روزی در ماه‌های بهار انقلاب اسلامی توسط دوست و همرزم برادرش به مرگ محکوم و اعدام انقلابی خواهد شد. احمد بخارایی ده- یازده ساله نگاه‌هایش بدرقه راه برادر است . محمد بخارایی می رود تا نخست وزیری را ترور کند و سپس خود نیز اعدام شود.

زمان می گذرد و در دهه پنجاه شمسی قرار داریم. دهه‌ی گروههایی با عملیات چریکی. احمد بخارایی در راه مبارزه با شاه به سازمان مجاهدین خلق که کارشان ترور است می‌پیوندد تا شاید انتقام خون برادرش محمد بخارایی و همه کشته شدگان دوره پهلوی را بگیرد. احمد زنده می‌ماند و رفتن شاه و جشن سقوط پهلوی را می‌بیند و لبخند می‌زند و خدا را شاکر است که دیگر دوره گل سوسن و یاسمن رسیده است. اما غافل از اینکه منطق کثیف تقابل ترور و اعدام در این سرزمین شوم پایان ندارد. دوباره سازمان مجاهدین خلق اعلام تداوم عملیات مسلحانه را صادر و همچون دوره پهلوی علیه نظام جدید هم به قهر و خشونت متوسل می شود. احمد بخارایی هم عضو مجاهدین خلق می‌ماند.‌

سال ۱۳۶۰ فرا می رسد او دستگیر می شود و زیر فشار بازجویان لاجوردی مجبور به اعتراف تلویزیونی می‌شود. اما این اعتراف باعث تخفیف مجازات نمی‌شود لذا احمد بخارایی به درخواست دوست و همرزم برادرش - دادستان اسدالله لاجوردی - به همراه بسیاری دیگر در آن سال‌ها به جوخه اعدام سپرده می‌شوند تا چرخه‌ی شوم انتقام تداوم یابد. لاجوردی در سال ۱۳۶۳ به خاطر شکایت از خشونت‌های بی حد و مرزش از دادستانی برکنار می شود. ۱۴ سال بعد در ۶۳ سالگی توسط دو تن از اعضای مجاهدین خلق به نام های علی اصغر غضنفرنژاد جلودار و اکبر ده‌بالایی در بازار در مقابل حجره و اطاقی ترور می شود عامل ترور هم دستگیر و بعدا اعدام می‌شود.‌ تا همچنان این چرخه‌ی نکبت ادامه داشته باشد.

با خود می گویم اگر مثلا یکصد سال پیش قانون منع اعدام در کشور ما تصویب و مجازات حبس جایگزین می شد، شاید در این صورت از چرخه خشونت کاسته می‌شد. اگر اعدام های بعد‌ از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ افرادی مثل نواب صفوی، حسین فاطمی، مرتضی کیوان و دیگران نبود شاید شاهد کاهش انتقام‌ها و ترورها بودیم. اگر ترورها و تروریست‌ها قابل کنترل نیستند اعدام ها که دست حکومت‌هاست. حکومت ها می توانند با کاهش اعدام از تکرار بخشی از این ترورها جلوگیری کنند. شاید اگر حکم اعدام توسط رازینی و مقیسه کمتر صادر می شد، آنها ترور نمی‌شدند. شاید این فراز از نوشته را خیالی و رمانتیک بدانید ولی واقعا خیال و رمانتیسم بخشی لازم در زندگی بشر است. الان پخشان عزیزی، افراد موسوم به بچه‌های اکباتان و برخی دیگر زیر تیغ اعدام هستند. حکومت‌ها می‌توانند دور اندیش‌تر و با تامل با قضایا برخورد کنند تا شاید جلو بخش بزرگی از تولید و بازتولید چرخه خشونت را بگیرند. البته اگر عقلانیتی در میان باشد.‌

برچسب ها

مرتبط با جغرافیای تهران با کلید اعدام ترور قاضی دادگاه رسانه قضائیه
ما را دنبال کنید:

+