گزارش از صدای جویا؛
«تختجمشید» یکی از عجائب هفتگانه جهان در ایران
«تختجمشید» به حق میتوانست یکی از عجائب هفتگانه قدیم به شمار آید، اما بیرون از امپراتوری «هخامنشی» ، بیست و پنج قرن پیش، هیچکس از وجود آن آگاهی نداشت.
به گزارش پایگاه خبری صدای جویا از استان فارس، «تختجمشید» به حق میتوانست یکی از عجائب هفتگانه قدیم به شمار آید، اما بیرون از امپراتوری «هخامنشی» ، بیست و پنج قرن پیش، هیچکس از وجود آن آگاهی نداشت. در نوشتههای هرودوت (Herodotus) در باره ایرانیها، اسمی از آن نیست. Aeschylus نمایشنامهنویس یونانی، بر پایه شنیده خویش آن را Perseptolis نامید که بعدها به Persepolis مبدل شد. به زبان پارسی باستان آن را «پارسهِ» میخواندند، مکانی که بهدور از راههای شناخته شده آن زمان در ۴۵ کیلومتری شیراز امروز قرار گرفته بود.
دوران شکوهمندی «پارسهِ» چندان نپایید و باگذشت روزگار چهرهاش با خاک و خاشاک پوشانده شد. گنجهایش به یغما رفت. در دویست سال گذشته هم جهانگردان آنچه توانستند به تاراج بردند که امروز زینتبخش موزههای بزرگ جهان شده است.
بااینهمه دیری نپایید که توجه دانشمندان باستانشناس به «تختجمشید» و آثار پیشین آن، «پاسارگاد» ، معطوف شد. نزدیک به هفتاد سال پیش کاوش به روشی جدید آغاز شد. نخست Ernst Herzfeld و پس از او Erich Schmidt از مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، اکتشافات این مکان را عهدهدار شدند. جنگ جهانی دوم فعالیت آنان را متوقف ساخت، اما مرکز باستانشناسی ایران کار را ادامه داد و به کشفیات مهمی دستیافت. شادروان دکتر علی سامی، رئیس «مؤسسه باستانشناسی تختجمشید» در این راه نقش عمدهای ایفا کرد .
در همان ایام، با نظارت وزارت فرهنگ و هنر آن زمان، مؤسسه ایتالیایی.S.M.E.O. l. با مشارکت وزارت امور خارجه ایتالیا به بازسازی «تختجمشید» پرداخت، تا این که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ ، دکتر شهبازی. رئیس «بنیاد تحقیقات هخامنشی» فعالیتهای باستانشناسی «تختجمشید» را بر پایه علمی استوار کرد.
و اکنون این راهنمای تختجمشید که با همکاری تعدادی از دانشآموزان پیشدانشگاهی، رشته ادبیات و علومانسانی تألیف شده است، امیدوار است تا حدودی راه را برای توجه بیشتر دانشآموزان به آثار ارجمند کشور خود باز کند .
ب. کلیات
«سومریها» قدیمیترین قومی بودند که در ساحل شمالی خلیجفارس میزیستند و کمی شمال تر «آکادی ها» بودند. نزدیک به دو هزار سال پیش از میلاد مسیح، عیلامیها بر سومریها چیره شدند و در بینالنهرین و جنوب فلات ایران کنونی استقرا یافتند .
نزدیک به هزار سال پ.م.قبایلی از نژاد قفقازی که آرین نامیده میشدند از جنوب روسیه امروزی به جلگه ایران کوچیدند. این قبایل به دوشاخه تقسیم شدند: مادها در بخشهای بالایی سلسله کوه زاگرس ماندگار شدند و مرکز فرمانروایی خود را اکباتان یا همدان کنونی قرار دادند. شاخه دیگر پارسیها بودند که به کوچ خود ادامه داده به جنوب سرزمین ایران سرازیر شدند و سرانجام در آنشان و پرسو ماش استقرا یافتند .
مادها در غرب و پارسها در جنوب جلگه ایران و اقوام دیگری بهمانند اورارتو و مانایی و کاسیت ها و مردم سیلک در کاشان امروز، پیوسته گرفتار تاختوتاز قومی خونخوار و جنگجو به نام آسوریها در غرب بودند .
اسوریها گاهوبیگاه بر همسایگان خود میتاختند و همه را میکشتند و همهجا را با خاک یکسان میکردند، تا اینکه در قرن هفتم پ.م. مادها آنقدر نیرومند شدند که توان ایستادگی در مقابل آنها را پیدا کردند. سرانجام در سال ۶۱۲ پ.م. یکی از پادشاهان آنها به نام سیاکسارس دوم به نینوا پایتخت آسوریها حمله برده بر آنها چیره شد و حکومت آنها را برای همیشه بر انداخت .
در این ایام پارسیها جای قوم عیلام را گرفته بودند، اما هنوز توان روبهروشدن با مادها را نداشتند. در سایه رهبری یکی از امیران خویش به نام هخامنش و پسرش تیسیپس قوم پارس از حالت کوچنشینی در آمدند و پادشاهی کوچکی را تشکیل دادند .
پس از سیاکساری دوم پسرش آستیاگس به شاهی رسید. برای حفظ آرامش در منطقه دخترش را به عقد یکی از شاهان پارسی در آورد. از ثمره زناشویی دو شاهزاده، کورش چشم به جهان گشود. کورش نهتنها در فن رزم و کشورداری نبوغ ویژه داشت، بلکه در خلقوخوی انسانی نیز نمونه بود. درست در سال ۵۵۰ پ.م.در نبردی در جلگه «پاسارگاد» در هفتاد کیلومتری شمال شیراز امروز بر پدر بزرگش چیره شد، اما با او جوانمردانه رفتار کرد. در سایه هوشیاری و کاردانی او پس از پانصد سال جدایی سیاسی و جغرافیایی بین مادها و پارسها، دو قوم بار دیگر به هم پیوستند و کورش نخستین پادشاه سرزمین ایران شد .
هرودوت درباره «کورش» ، با پوشاندن جامه افسانهای میگوید : «آستیاگس پادشاه ماد در خواب میبیند که از شکم دخترش ماندانا درختی میروید که بر سرتاسر کشورش سایه میافکند. پیشگویان تعبیر خواب کردند که فرزند دخترش، شاه پیروزمندی خواهد شد. برای پیشگیری از وقوع چنین فاجعهای آستیاگس بر آن میشود که دخترش را به ازدواج کامبیز، شاه پارس در آورد. وقتی ماندانا کورش را میزاید، پدر بزرگش او را به یکی از درباریان مورد اطمینان به نام هارپاگوس میسپارد تا کودک را بکشد. او از این دستور سرپیچی میکند و نوزاد را به چوپانی میسپارد تا اورا پرورش دهد. کورش در ده سالگی از طرف همبازیهای خود به شاهی انتخاب میشود. او یکی از بچهها را که نافرمانی کرده بود سخت مجازات میکند. این پسر به پدرش که از بزرگان دربار ماد بود شکایت میبرد. خبر به گوش شاه میرسد. به رسیدگی میپردازد و نوه خود کورش را شناسایی میکند. بار دیگر موبدان کیش’مغ به رایزنی میپردازند و این بار میگویند که پیش بینی آنها درست از آب در آمده و دیگر جای نگرانی برای آستیاگس وجود ندارد. از این رو کورش به پدر و مادرش برگردانده میشود. اما شاه دستور میدهد که پسر هارپاگوس را به خاطر سرپیچی پدرش از دستور او بکشند و گوشتش را در یک میهمانی بخورد پدر بدهند. چند سال میگذرد تا اینکه هارپاگوس در فرصت مناسبی کورش را بر پدر بزرگش میشوراند و سپس در جنگ او را یاری میدهد و از این راه انتقام خود را میگیرد .»
بدون تردید کورش شخصیت برجسته ای بود. اسکندر مقدونی دو قرن پس از مرگ کورش با حضور در آرامگاه او، مراسم احترام خاصی به جای آورده و از او به عنوان قهرمان سر مشق خود تجلیل میکند .
طبعاً با چیره شدن مادها بر آسوریها و از میان بردن آنها و قرار گرفتن دو قوم ماد و پارس زیر یک فرماندهی، قدرتهای دیگر جهان آن روز برتری هخامنشی را به آسانی نپذیرفتند. بیش از همه کروزس (Croesus) پادشاه «لیدی» در ترکیه امروز، که به گفته «هرودوت» ثروتمندترین فرد جهان بود، قصد حمله به ایران را کرد، اما نخست برای مشورت نماینده ای به معبد مشهور پیشگویان شهر دلفی (Delphi) اعزام داشت که بپرسد آیا به ایران حمله بکند یا نکند پاسخ دو پهلویی دریافت داشت مبنی بر اینکه «در این لشگرکشی یک امپراتوری را از بین خواهی برد .» کروزوس به ایران تاخت و در برخورد اول در نواحی ارمنستان با سپاهیان شتر سوار کورش رو به رو شد. اسبان مشهور سپاهیان «لیدی» از استشمام بوی شتر رم کردند و لشگر کروزس به ناچار به «ساردیس» پایتخت «لیدی» برگشت تا برای زمستان استراحت کند. کورش با شتاب باور نکردنی خود را به «ساردیس» رساند و پایتخت کروزوس را تسخیر کرد و به پیشگویی معبد Delphi تحقق بخشید .
با شکست «لیدی» .، اسیای کوچک با مستعمرههای ساحلی یونانی جزئی از خاک ایران شد. پس از آن نوبت به «بابل» با باغهای معلق آن رسید که یکی از عجایب هفتگانه آن زمان به شمار میآمد. در تورات، کتاب آسمانی یهود، گشودن «بابل» به دست کورش با نوشته ای بر دیوار به دست غیب پیش بینی شده بود. در اینجا کورش با برگرداندن مسیر رودخانه دجله به داخل «بابل» توانست با لشگریانش بدون خونریزی وارد بزرگترین مرکز تجاری دنیای آن زمان شود. چهل هزار یهودی را که سالها در آن شهر اسیر بودند آزاد ساخت تا با دارایی خود به میهنشان بازگردند. در سایه همین مدیریت و سیاست درست، بار دیگر این مرکز تجارتی بزرگ به کار افتاد. نام کورش به عنوان نخستین اعلام کننده حقوق بشر در تاریخ به جای ماند .
کورش به هنگام مرگش در سال ۵۳۰ پ.م. بر بزرگترین امپراتوری جهان فرمانروایی داشت. با شکست خوردگان به مهربانی رفتار میکرد و عادات و عقاید آنان را محترم میشمرد. این چنین رفتار جوانمردانه و انسانی از فرمانروایان پیروز آن روزگار بی سابقه بود و در مقوله اخلاقی، کورش معیار و الگوی جدیدی ایجاد کرد و میراث غنی رفتاری ارزنده ای از خود به یادگار گذاشت، تا آنجا که در کتاب آسمانی یهود مقامی جاودانی یافت. نخستین پادشاه ایران زمین و اولین رهبر جهانی بود که لقب «کبیر» را از تاریخ دریافت داشت. پایتخت او در «پاسارگاد» بود که آرامگاه ساده اما باابهت او هنوز به این مکان جلال و شکوه خاصی میبخشد .
پس از کورش کبیر اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران رو به خرابی گذاشت. پسرش کامبیز دوم به مصر لشگر کشید و امپراتوری چندین هزار ساله فراعنه را منقرض کرد، اما به طور مرموزی ناپدید شد. در غیاب او یکی از موبدان کیش مغان به نام گوماتا از آشفتگی کشور سوء استفاده کرده تخت شاهی را به چنگ آورد، اما دیری نپایی که به دست داریوش یکی دیگر از شاهزادگان اصیل هخامنشی بر کنار شد. داریوش در سال ۵۲۲ پ. م. رسماً بر تخت شاهنشاهی هخامنشی نشست .
داریوش در دو سال نخست پادشاهی سی و پنج ساله خود با شورشیان درگیر بود، اما توانست از فروپاشی شاهنشاهی ایران جلوگیری کند. پس از محکم ساختن جایگاه خود نشان داد که در کشورداری در ردیف کورش کبیر است و سزاوار جانشینی اوست.
داریوش بزرگ به ساختن شاهنشاهی پهناور و بسیار بزرگی دست زد. در غرب از تنگه «داردانل» گذاشت و وارد اروپا شد و به دنبال قبایل وحشی سی(scythian) تا رودخانه «دانوب» پیش رفت. در شرق مرز بین دریای مدیترانه و دریای سرخ حفر کرد که ۲۴ قرن، پیشگام کانال سوئز امروز بود .
بزرگترین پیروزی او را باید در اداره درست و مؤثر یک امپراتوری بسیار گسترده دانست. او سکه زد و سازمان دادگستری درستی بر پا ساخت که به عنوان «قانون جاودانی مادها و پارسها» زبانزد مردم جهان آن روزگار شد. سازمان اداری بسیار منظم و کاربری استوار کرد که به دست بزرگان و نجیب زادگان اداره میشد. کشور را به چندین استان یا ساتراپ تقسیمکرد و در هر کدام مرکز سپاهی تشکیل داد. افسران سیار که چشم و گوش شاه خوانده میشدند، مراقب کارهای ساتراپها بودند. این اقدام اجرای مقررات جدید مالیاتی و داد و ستد چشمگیر بازرگانی را در پی داشت. سیستم مکاتباتی سریع السیری با گماشتن اسب سوارانی که دایم در حرکت بودند به کار افتاد. این سیستم علاوه بر پیامهایی که از طریق آتش افروزی در قله کوهها منتقل میشد، دورترین نقاط کشور را به یکدیگر مربوط میساخت. شاهراه چند هزارکیلومتری، «ساردیس» پایتخت «لیدی» را به «شوش» پایتخت هخامنشی وصل میکرد .
داریوش بزرگ در سال ۵۲۰ پ.م. فرمان داد تا تخت جمشید ساخته شود .
الف) «تخت جمشید چه بود و چرا ساخته شد»
در زبان یونانی واژه «پرسپولیس» به معنای شهر است، در حالی که «تخت جمشید» شهر نبود. هنگامی که داریوش بزرگ در شهر «شوش» بر تخت پادشاهی نشست، این شهر باستانی عیلامی، گر چه آسوریها به آن آسیب رسانده بودند، مرکز فرماندهی شاهنشاهی ایران شده بود. سه پایگاه فرمانروایی «پاسارگاد» ، «اکباتان» و «بابل» هم وجود داشت. پس باید پرسید که داریوش چه نیازی به ساختن یک مرکز دیگر داشت؟
«تخت جمشید» نه یک شهر بود و نه یک دژ و نه یک پرسشگاه. در آن زمان دین زرتشتی دین رسمی شاهنشاهی ایران بود، کما اینکه به تفسیر باستان شناسی غربی، نقش اهورامزدا بالای سردرهای سنگی «تخت جمشید» مکرر به چشم میخورد و گمان میرود که مراسم دینی در «نقش رستم» امروزی در نزدیکی «تخت جمشید» یا در «پاسارگاد» ، مکان مقدس نیاکان هخامنشی، انجام میگرفت .
تمام آثار و شواهد بر این است که «تخت جمشید» دو نقش جداگانه، اما تا اندازهای به هم پیوسته ایفا میکرد: نخست اینکه چون در قلب امپراتوری قرار داشت، گنج خانه شایسته ای برای اندوختن ثروت روز افزون کشور بود. دوم اینکه جایگاه باشکوهی برای برگزاری مراسم بزرگی بود که شاه ایران سران کشور و نمایندگان ۲۸ کشور متبوع را در بارعام به حضور میپذیرفت .
هر سال جشن بزرگ نوروز در «تخت جمشید» برگزار میشد. شاهکار دیگر داریوش بزرگ آن بود که به دستور وی ستاره شناسان بابلی گاهنامه بسیار دقیقی تنظیم کردند که بر اساس آن، روز اول سال با گردش ستارگان درست به روز اول بهار میافتاد. این تقویم بسیار دقیق پس از گذشت دو هزار و پانصد سال هنوز پا برجاست .
در جشن نوروز، برنامههایی که جنبه مالی و درباری و سیاسی و ارتشی داشتند، در «تخت جمشید» برگزار میشد. این جشن با شرکت شاهان وساتراپی ها، افسران ارتش، اشراف، سفیران، و نمایندگانی که از دورترین نقاط امپراتوری با گرانترین هدایای خود میآمدند، در فضایی بس باشکوه بر پا میشد .
جالبترین نکته از دیدگاه باستان شناسی این است که آنچه در جشن نوروز در «تخت جمشید» رخ میداد، به دقت و با توجه خاصی به جزئیات، با امکاناتی که آن زمان در اختیار هنرمندان بود، به صورت نقشهای برجسته ای جاودانه برای آیندگان ضبط میشد .
ب) «تختجمشید» چگونه ساخته شد؟
طرح اصلی ساختمان «تخت جمشید» در سالهای آخر فرمانروایی داریوش بزرگ ریخته شد. از همان نخست، تعداد کاخها و عمارتها و کاربردهای جداگانه هر یک معین و مشخص شد. با توجه به مسائل امنیتی، بناها به صورت مجموعه ای در یک جا و بر فراز یک سککوی سنگیی بزرگ مستطیل شکل، در دامنه جنوبی کوهی که امروزه کوه رحمت نام دارد بر پا شد .
برای ساختن «تخت جمشید» از سه نوع مصالح عمده استفاده شد: چوب، خشتهای خام یعنی خشک شده در نور آفتاب، و سنگهای آهکی محلی .
مانند، امروز در آن زمان نیز فراهم آوردن چوب از منابع محلی کار آسانی نبود. اکنون روشن شده است که بسیاری از چوبها ی به کار رفته در کاخهای «تخت جمشید» از جاهای دوردست حمل شده بود. تجزیه خاکستر به جا مانده از آتش سوزی مهیبی که تخت جمشید را فرا گرفت، نشان داده است که تیرهای زیر سقف کاخهای بزرگ و بدنه درهای کلفت از چوب درخت سدر بوده که در آن زمان فقط در لبنان میروییده است. طبیعی است که هر چه از چوب بود در حریق بزرگ اسکندر نسوخت، بلکه به مرور زمان از بین رفت .
خشتهای گِلی که با کاهگل در محل آمیخته میشد، در ساختن دیوارها و روپوش سقفها به کار میرفت که دوام چندانی نداشت. خشتها را یا باران میشست و میبرد یا زلزله آنها را فرو میریخت .
گر چه گذشت زمان بنای تخت جمشید را ویران کرد ولی، استخوانبندی بناها را که سنگهای کوه رحمت تشکیل میداد هنوز برخی از آنها تا به امروز از گزند باد و باران و خرابی انسانها مصون مانده است .
سنگهای کوه رحمت برای سنگتراشان و معماران «تخت جمشید» از هر جهت مناسب بود. این گونه سنگهای آهکی بسیار سخت و محکم هستند و رنگهای طبیعی گوناگونی از سفید گرفته تا کهروبایی و دودی و سیاه دارند. خوب تراشیده میشوند و به خصوص نوع سیاه آن اگر صیقل خورده باشد به شکل مرمر در میآید .
پایه و بدنه و سرستونهای بزرگ کاخها از سنگهای آهکی با رنگهای گوناگونی درست شدند و نیز سردرها، پلکانها، راهروها، و بسیاری از چارچوبهای پنجرهها نیز یکپارچه از سنگ بودند .
بسیاری از قطعه سنگها را گیرههای آهنی به هم متصل میکردند. دیوارها را کاشیهای رنگی لعاب دار و کف اتاقها را با گچکاری میپوشاندند اینک از کاشیها چیزی به جای نمانده است، اما تکههایی از گچکاری کف اتاقها هنوز دیده میشود. روی درها به قطعات زر و سیم آراسته شده بود. پردههای بزرگ رنگی بر زیبایی درون و بیرون کاخها میافزود. فرشهای نفیسی کف اتاقها را پوشانده بود که یک نمونه بی مانند آنها اینک در موزه مشهور آرمیتاژ (Hermitage (روسیه نگهداری میشود .
عملاً امکان نداشت ساختمان «تخت جمشید» در دوران شاهی داریوش بزرگ به پایان برسد. بخش بزرگی از کاخها در دوران خشایار شاه پسر داریوش بزرگ که مادرش آتشه دختر کورش کبیر بود ساخته شد. هر چند اردشیر اول و اردشیر سوم هم بخشهایی به آن اضافه کردند، اما در یکصد و سی و پنج سالی که پس از درگذشت خشایارشاه، از عمر «تخت جمشید» باقی مانده بود، تغییر عمده ای در طرح اولیه آن رخ نداد. در شجره نامه هخامنشی نام شاهانی که در ساختن «تخت جمشید» سهمی داشتند آمده است. همان طور که بر بسیاری از سنگتراشیها مشاهده میشود، به طور دایم مرمت کاخها و ستونهای «تخت جمشید» انجام میگرفته است .
پ) بعد از «تخت جمشید»
هنگامی که اسکندر مقدونی در سال ۳۳۴ پ.م. پا به خاک آسیا گذاشت، در واقع دوران عظمت شاهنشاهی هخامنشی سپری شده بود. در بهار ۳۳۰ پ.م که اسکندر بدون هیچ ممانعتی از سوی سپاهیان پارسی وارد «تخت جمشید» شد، عملاً به شاهنشاهی هخامنشی پایان داد. در آن لحظه که شعلههای آتش از کاخهای «تخت جمشید» بالا میرفت، دوران درخشنده تاریخ باستانی ایران فروریخت، دوران باشکوهی که بیش از آنچه که می باید، به درازا کشیده بود .
هشت سال بعد اسکندر پیروزمندانه از هند بازگشت و در شهر «بابل» درگذشت و اندک زمانی پس از مرگش، امپراتوری او هم فروریخت. اسکندر قبل از مرگش ایران را به یکی از افسرانش به نام سولوکوس (Seleucus) واگذار کرده بود .
اما افسانه «تخت جمشید» کماکان زنده ماند. هزار و پانصد سال گذشت تا اینکه شاعر بزرگ ایرانی، «ابولقاسم فردوسی» از شمال شرقی ایران، گذشتههای میهنش را در حماسه بزرگ «شاهنامه» زنده کرد. این شاهکار ادبی در شصت هزار بیت پی افکنده شد و بدین ترتیب زبان فارسی به صورت امروزی زنده نگه داشته شد .
تاریخ ایرانیان باستان را یونانیان نوشته بودند که در دسترس فردوسی نبود، به ناچار فردوسی به داستانهایی که از دوران باستان دهان به دهان میگشت روی آورد و با آوردن آنها در حماسههای چشمگیر، «کورش» ، «داریوش» ، «خشایارشا» و پادشاهان ساسانی را در سیمای قهرمانان افسانه ای چون «جمشید» ، «فریدون» ، «کیکاوس» ، «ایرج» و (رستم) زنده کرد. کارهای مافوق بشر این مردان افسانه ای شاهنامه را فقط در عالم تخیل ادبی میتوان با بازیگران واقعی صحنه تاریخی «هخامنشی» و «اشکانی» و «ساسانی» تطبیق داد .
ایکاش «اسکندر» در آن شب بهاری سال ۳۳۰ پ.م. آن را به شعلههای آتش نمیکشید. ممکن است این جنایت را در حال مستی انجام داده باشد یا اینکه به طور عمد انتقام جویی کرده باشد تا آتش زدن «اکروپلیس» در «آتن» و شهرهای دیگر «آتیکا» در یونان را به دسته «خشایارشا» در یک صد و پنجاه سال پیش جبران کرده باشد .
از سوی دیگر، اسکندر بدون اینکه قصد داشته باشد بخش بزرگی از «تخت جمشید» را برای ما به صورت امروزی نگه داشت: با دفن آن زیر انبوهی از خاکستر، آثار نفیسی از «تخت جمشید» را پوشاند تا اینکه در قرن بیستم از دل خاک بیرون آید و گذشته با عظمت ایران را دوباره برای ما و جهانیان آشکار کند .
پ. ویژگیهای هنری و هنر معماری «تخت جمشید»
«هخامنشی»ها در ساختن «تخت جمشید» از منابع گوناگونی الهام گرفتند . «پارسی»ها دست کم با دو فرهنگ غنی، یکی «اورارتو» در شمال و دیگری «عیلام» در جنوب آشنا بودند و از آنها پیشاپیش برای ریختن شالوده محکم فکری در هنر معماری بهره گرفتند.
در لشگرکشی به مصر و بابل و لیدی و اروپا، با اندیشههای دیگری در زمینه معماری آشنا شدند و آنگاه با بدست آوردن ثروت سرشار توانستند از هنرمندان و سنگتراشان و معماران برجسته در گسترش و زیباسازی «تخت جمشید» استفاده کنند .
شاید برای اولین بار در تاریخ بشر بود که ذوق سرشار و ثروت بی کران و اراده ای استوار در یک نقطه از جهان به هم رسیدند تا چیزی آفریده شود که هنرشناسان و مورخان آن را «هنر و معماری هخامنشی» خوانده اند .
این یکپارچگی معماری به گونه ای شگفت انگیز در بخشی از «تخت جمشید» به هم خورده است. نزدیک به سی سال پیش در ضلع جنوب غربی «تخت جمشید» سنگهای تراشیده ای پیدا شد که با تمام آنچه در «تخت جمشید» وجود داشت به کلی متفاوت بود. سنگهای مربع و مستطیل شکلی که دارای نقشهای ساده از سر تیر و مثلث کلاهک شیپوری هستند، یکنواختی معماری و هنر «تخت جمشید» را به کلی به هم زده اند. تردیدی نیست که این سنکها بخشی از معماری «تخت جمشید» است، اما ریشه آنها شناسایی نشده است. باید در انتظار کاوشهای بیشتر باستان شناسان بود تا اصل و منشأ آنها روشن شود.
الف) کاخها
طرح معماری تمام کاخها «تخت جمشید» همان طرح ساختمانی هیپوستیل ( hypostyle) مصری است، که در آن یک تالار مرکزی چهارگوش و چند ردیف منظم از ستونها زیر یک سقف افقی قرار دارد. این طرح ساده را «هخامنشی»ها به ایجاد ایوانی در یک یا چند طرف تالار مرکزی گسترش دادند. ستونهای ایوان به بلندی ستونهای اتاق مرکزی بوده و زیر امتداد سقف اصلی قرار داشته است .
سقف تمام ساختمانهای «هخامنشی» صاف و افقی بود بجز سقف آرامگاه «کورش کبیر» در «پاسارگاد» که شکسته یا شیبدار بود. این خود یک نوآوری در هنر معماری ایرانیان به شمار میآید. سقف گنبدی به سبک «عیلامی» یا گنبد گرد «ساسانیان» جایگاهی در «تخت جمشید» نداشت، هر چند استحکام این نوع سقف به خوبی شناخته شده بود. وجود یک تالار چهارگوش بزرگ زیر یک سقف افقی از آن جهت برای پادشاهان «هخامنشی» اهمیت داشت که امکان پذیرایی دهها هزار نفر را در یکجا فراهم میساخت. چنانچه پروفسور ریچارد فرای گفته است: «شاخصترین جنبه معماری، بلندی ستونها و طراحی نقشهای برجسته نیست، بلکه استفاده صحیح از فضاست».
ایجاد فضایی آنچنان بزرگ که توده بی شماری از میهمانان مقهور ابهت شاهنشاهی «هخامنشی» شوند وقتی امکان پذیر شد که درختهای سدر از لبنان به «تخت جمشید» حمل شدند. بستن هشت متر فاصله میان ستونهایی به بلندی بیست متر زیر یک سقف افقی، فقط با استفاده از تنههای بلند و محکم درخت سدر میسّر بود .
ایوانهای بسیار بزرگ اطراف تالار مرکزی، جلوه خاصّی به نمای کاخها میداد تا آنجا که به گفته پرفسور پوپ: «از زمان «هخامنشی»ها تا کنون، ایرانیان پشت اندر پشت در ساختن ایوان خانههای خود از معماری «هخامنشی»ها پیروی کرده اند» .
همه جا دیوار کاخها، از کف تا سقف، یکپارچه از خشت خام ساخته شده بود، مگر آن قسمت از دیوارها که به درگاهها یا تاقچههای سنگی اختصاص داده شده بود. امروز از دیوارهای خشتی چیزی نمانده است، اما برای نشان دادن پایه محل اصلی پایههای دیوارها، امروزه بلندیهای کوتاهی ساخته شده است .
روی دیوارهای کاخها گچکاری شده بود که از بیرون رنگ سفید و از درون رنگ آن سبز کمرنگ بود. رنگ گچ کف تالار قرمز تیره بود که هنوز هم به طور پراکنده در کف برخی از کاخها نمایان است .
ب) ستونها
بدنه تمام ستونهای سنگی شیارهای عمودی فرورفته دارد که در اصطلاح معماری آن را قاشقی مینامند (fluted). شکل سر و پایه ستونها، به اقتضای محل آنها، فرق میکرد .
ستونهای بسیار بلند و تنومند تالارهای بزرگ از سنگ ساخته شده بود. بدنه ستونهایی که کوتاهتر بودند از چوب تراشیده شده بود، اما باز هم سر ستون و پایه آنها از سنگ بود. از هفتاد و دو ستون اصلی کاخ «آپادانا» امروز فقط سیزده ستون پابرجاست که در سال ۱۸۴۱ میلادی از سوی یک مسافر اروپایی گزارش شده است. از صدها ستون چوبی یکی از آنها هنوز پابرجاست. ضمناً از فاصله میان پایه دو ستون به آسانی میتوان به بلندی آن پی برد، که البته بلندی سقف هم معلوم میشود .
در نگاه اول، ستونهای سنگی «تخت جمشید» درست به ستونهای بناهای یونان باستان میماند. ستونهای «تخت جمشید» و همچنین ستونهای یونانی راست و بلند و دارای شیارهای عمودی به اصطلاح قاشقی بودند، در حالی که ستونهای پرستشگاههای مصری کوتاهتر و کلفت و با بدنه ای صاف و صیقلی بودند. اما باید دانست که ستونهای «تخت جمشید» پنجاه سال پیش از ستونهای یونانی ساخته شده بودند. سر ستونهای «تخت جمشید» به شکل Doric، یا Corinthian و Ionian نبوده، بلکه شکل ویژه «هخامنشی» داشته است .
ارتفاع ستونهای سنگی کاخها یکسان نبود. بلندی برخی از آنها به بیست متر میرسید. ستونها روی پایه زنگوله ای شکل با تراشهای مختلف استوار بودند. پایه برخی از ستونها به صورت دو سنگ مربع شکل بود که روی یکدیگر قرار داشتند. در بیشتر موارد میان بدنه و پایه ستونها یک سنگ چرخی یا شالی گذاشته میشد. سر ستونها به شکل هیولایی با سر دو شیر یا دو گاو بود و گهگاهی به شکل سر انسان ساخته میشد. بر پشت صاف بدن شیر یا گاوهای دو سر در بالاترین نقطه ستونها، تیرهای چوبی کلفت مستقر بود که از یک سر ستون به سر ستون پهلویی میرسید و ضمناً سقف را هم نگه میداشت .
ت) عوامل تزیینی
ستونها و درگاهها و پلکانهای «تخت جمشید» همه کاربرد روشنی داشتند. آثار دیگری هم به چشم میخورد که مسلماً نمیتوانست چیزی جز کاربرد تزیینی داشته باشد. تکراری بودن این آثار نیز به یکپارچگی هنری و معماری «تخت جمشید» میافزود، اما باید دانست که برخی از این عوامل تزیینی سمبولیک بوده و معنی ویژه ای داشته است .
ث) گلبرگها
اثر آرایشی دیگری که در «تخت جمشید» به کار رفته گلهای دوازده پره ای هستند که گرداگرد نقشهای برجسته را مزیین میکنند. اینها احتمالاً غنچه یا گل نیلوفر آبی هستند که بر نقشهای برجسته دیوارها و پلکانها یا درگاهها، بارها و بارها دیده شده اند.
ج) شیرگاوشکن
یکی از نقشهای بسیار گیرای «تخت جمشید» تصویر شیر مهیبی است که دندانهایش را در کفل گاوی فرو برده است. گاو که با نوارهای بی شمار آراسته شده و حیوانی اهلی است، سرش را برگردانده و شیر را با شگفتی مینگرد .
اگر این نقش در دیده مردم عادی یک شاهکار هنری باشد، به همان میزان مفهوم واقعی آن برای باستان شناسان معمایی است. تکرار نقش شیر گاوشکن در «تخت جمشید» میرساند که گذشته از جنبه آرایشی، برای «هخامنشی»ها یک معنی سمبلیک هم داشته است. این نقش هرگز نمیتوانست نمایش جنگ شیر با گاو اهلی باشد. نشان پیروزی نیکی بر بدی، یکی از اصول مذهبی زرتشت، هم نمیتواند مطرح باشد، زیرا گاو حیوان مفید و مقدس به شمار میآید .
تعبیر نجومی نقش شیر گاوشکن شاپور شهبازی بهترین تفسیری است که با مراسم جشن نوروزی در «تخت جمشید» هم مطابقت دارد: هم گاو و هم شیر از علائم فلکی هستند و شیر یکی از برجهای فلکی است که همیشه با خورشید مترادف بوده است.
چ) نقش برجستهها
نقشهای برجسته «تخت جمشید» را می توان به چهار نوع تقسیم کرد .
- سربازان و افسران: ردیفهایی از مردان مسلح که از لباس و سلاح آنها میتوان گفت که «پارسی» هستند یا مادی. این افراد همگی در یک صف و پشت سر هم ایستاده اند. نقش آنها به یک اندازه و چهره آنها یکسان است به گونه ای که میتوان آنها را سربازان گارد جاویدان شمرد .
- نمایندگان کشورها: در این نقشها نیز چهرهها یکسان است، زیرا باز هم هدف نشان دادن مقام و منزلت شاه است نه ارزش شخصیت دیگر افراد .
نقش خدمتگزاران با ظرفهای خوراک و نوشابه هم میتوان در ردیف این گروه از نقشهای برجسته آورد .
- بلند پایگان: در اینجا به طور آشکار، اما باز هم به طور ناقص، هنرمندان سنگتراش سعی کرده اند شخصیت افراد را نمایان سازند .
- شاه و جانشین: بر دیوار درونی بسیاری از درگاهها نقش بر جسته شاه دیده میشود که یا روی یک صندلی نشسته و پشت سر او جانشین وی و نگهبانی ایستاده اند یا اینکه در حال ورود به تالار یا بیرون رفتن از آن است. شاه و جانشینان او همیشه لباس رسمی «پارسی» بر تن دارند .
نقشهای برجسته «تخت جمشید» را نباید با مجسمه سازی و سنگتراشی هنرمندان یونانیان معاصر «هخامنشی» مقایسه کرد، زیرا آنجا تأکید بر ابهت مقام شاهی و مراسم رسمی بوده است و بس. مجسمه یک سگ در حالت نشسته که در موزه «تخت جمشید» دیده میشود، حاکی است که مجسمه سازان ایرانی کاملاً قادر به نمایش طبیعی بدن انسان یا حیوان بوده اند.
ت. سککو
بنای «تخت جمشید» با ساختن سککوی بزرگ آغاز شد. از همان نخست تعداد و ابعاد تمام کاخها و ارتباط آنها با یکدیگر دقیقاً در یک طرح جامع ساختمانی ریخته شده بود، نه اینکه با پیشرفت کار بناهای دیگر به آن اضافه شود. سکویی عظیم در دامنه غربی کوه رحمت به صورت زیر بنای محکمی برای کاخهای بسیار بزرگ و سنگین بر پا شد که اولین قدم صاف کردن دامنه پهناور غربی کوه رحمت امروزی بود. در بعضی جاها از بستر سنگی موجود استفاده شد و در جاهای دیگر فرورفتگیها با قطعات سنگ پر شد .
برای جمع نشدن آب باران در سککو و بر سقف کاخها، کانال کشی پیچیده ای انجام گرفت که امروز بخشی از آن روی سککو به صورت تعدادی آب راه سنگی در جهات مختلف مشاهده میشود .
قسمت میانی دیوار غربی قدری جلو رفته است. این قسمت دقیقاً زیر کاخ «آپادانا» قرار گرفته بوده است و احتمالاً شاه در این محل از بالای سککو از سپاهیان جمع شده در پایین سان میدیده است .
گوشه جنوب غربی سککو با چند زاویه دندانه دار ساخته شده است. دیوار جنوبی سککو دو طبقه و بلندترین جای سککو است. در وسط دیوار جنوبی سککو، چهار کتیبه به خط میخی است که از پایین دیوار بهتر دیده میشود. این کتیبه با دیگر شواهدی که در دست است، نشان میدهد که در ورودی اصلی «تخت جمشید» در این دیوار جنوبی قرار داشته است. در این کتیبهها داریوش اول خود را معرفی کرده، سپس کارهای خود را بر شمرده و هدف خود را از این بنای عظیم اعلام داشته است. اهمیت تاریخی این کتیبهها ایجاب میکند که متن آنها اینجا ترجمه شود .
دو کتیبه اول، از چپ به راست، به زبان پارسی باستان بوده، سومی به زبان عیلامی، و چهارمی به زبان بابلی. هر یک پیام جداگانه ای دارد بدین شرح:
کتیبه اول (به زبان پارسی باستان):
اهورمزدا که بزرگترینِ خدایان است، داریوش را شاه آفرید، او را پادشاهی بخشید، به خواست اهورمزدا داریوش پادشاه است .
«گوید داریوش شاه: این کشور پارس – که اهورامزدا به من بخشید، که زیبا و دارای اسبان خوب و مردم خوب است – به خواست اهورامزدا و من – داریوش شاه – از دشمن نمیترسد. گوید داریوش شاه: مرا اهورمزدا و ایزدان پشتیبان باشند و این سرزمین را اهورمزدا از دشمن، از خشکسالی، از دروغ در امان دارد. این را من از اهورمزدا و ایزدان خواستارم» .
کتیبه دوم (به زبان پارسی باستان):
«من داریوش شاه هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای بسیار، پسر ویشتاسپه، یک هخامنشی»
گوید داریوش شاه: این است کشورهایی که به خواست اهورمزدا، من به یاری این مردم پارس از آن خود کردم. کشورهایی که بیم من در دلشان نشست و مرا باج آوردند: عیلام، ماد، بابل، عربستان، سوریه، مصر، ارمنستان، کاپادوکیه، لودیه، اسپارد، یونانیه ها که در ساحل اند و یونانیه ها که در جزایرند و کشورهایی که در دریا و آن سوی دریا هستند، ساگارتیا، خراسان، سیستان، هرات، بلخ، سغد، خوارزم، ناحیه صدگاو، رخج، هند شمال غربی، گندارا، سکاها، مکران . «گوید داریوش شاه: اکر تو چنین بیندیشی: «از دشمن نترسم» ، این قوم پارسی را بپای، اگر قوم پارسی پاییده شود، اهورمزدا فراوانی جاودانی بر این قوم ارزانی خواهد داشت» .
کتیبه سوم (به زبان عیلامی):
«من داریوس شاه هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای بسیار، پسر وشتاسپه، یک هخامنشی. چنانکه بر بالای اینجا، این دژ ساخته آمد، پیش از آن در اینجا دژی ساخته نشده بود، به خواست اهورمزدا این ارگ را من ساختم. اهورمزدا و دیگر ایزدان را خواست که این ارگ ساخته شود. پس من آنان را ساختم و من آن را ایمن و زیبا و به اندازه ساختم چنانکه میخواستم .
و گوید داریوش شاه: چنان باد که اهورمزدا با دیگر ایزدان مرا بپایند و نیز این ارگ را، و گذشته از این، هر آنچه در اینجا برپای کرده شد، مبادا آنکه به چنگ بدخواه و بداندیش بیفتد .
کتیبه چهارم (به زبان بابلی):
«بزرگ است اهورمزدا، بزرگترین خدایان، که آسمان و زمین را آفرید. که مردم را آفرید و شادی را برای مردم آفرید و داریوش را شاه کرد و به او در این جهان فراخ یک شهریاری بخشید که دارای سرزمینهای بسیار است: پارس، ماد و دیگر کشورها با زبانهای گوناگون، هم کوهستانی، هم در دشت، هم این سوی دریا و هم آن سوی آن، هم این سوی بیایان و هم آن سویش .
گوید داریوش شاه: اینهایند کشورهایی که و آنچه در اینجا به خواست و پشتیبانی اهورمزدا کرده اند، آمده است. درست به همان گونه که فرمانشان داده ام: پارس و ماد و دیگر کشورها که زبان دیگر دارند که دارای کوه و دشت هستند هم این سوی دریا و هم آن سوی دریا هستند، هم این سوی بیایان و هم آن سوی بیابان. هر آنچه کرده ام به پشتیبانی اهورمزدا بوده است، باشد آنکه اهورمزدا و دیگر ایزدان بپایند مرا و آنچه بنا کردم .
چکیده این بیانیه بلند بالا تردیدی باقی نمیگذارد که این «داریوش بزرگ» بود که فرمان بنای «تخت جمشید» را صادر کرد. در ورودی آن در دیوار جنوبی مناسبترین محل برای ثبت بیانیه ای به این اهمیت تاریخی و سیاسی به صورت کتیبه بود .
در دوران «خشایارشا» بود که در ورودی اصلی «تخت جمشید» به محل فعلی آن در شمال غربی سککو آورده شد.
ث. دروازه کشورها
بالای «پلکان ورودی» ، با نگاه کردن به سمت کوه رحمت در شرق، پانزده متر دورتر، مجسمه آسیب دیده دو گاو بزرگ بر فراز دو پایه سنگی به چشم میخورد. با وجود آسیبی که به این دو مجسمه رسیده است، کاملاً آشکار است که روزگاری آنها قسمتی از آن دو دیواره دو درگاه بزرگ کاخی بوده اند .
کاخی که باید اینجا در نظر مجسم کرد، یکی از کوچکترین کاخها ی «تخت جمشید» است و دو مجسمه گاو درگاه آن، اولین آثار سنگی است که بازدید کننده «تخت جمشید» با آن رو به رو میشود.
نقشه این ساختمان بسیار ساده است: یک اتاق چهارگوش مربع شکل با چهار ستون سنگی بسیار بلند زیر یک سقف افقی، به همان سبک معماری هیپوستایل ( hypostyle) است. در سه ضلع غربی و شرقی و جنوبی اتاق مرکزی درگاههای بزرگ سنگی قرار داشت که دیوارهای سنگی آنها هنوز پا بر جاست. مجسمه دو گاو آسیب دیده متعلق به درگاه غربی است. درگاه شرقی هم دارای مجسمه میباشد، اما درگاه جنوبی ساده و بدون مجسمه است و ضلع شمالی اتاق بدون درگاه است .
این کاخ به «دروازه کشورها» یا «دروازه خشایارشا» شهرت دارد .
نام «دروازه خشایارشا» از این نظر مناسب است که در قسمت بالای دو دیوار سنگی درگاه غربی، بالاتر از سر مجسمه گاوها، سه کتیبه به خط میخی دیده میشود. متن این کتیبهها بیانیه ای است به زبانهای «بابلی» ، «عیلامی» و «پارسی باستان». ترجمه آنها شکی در ماهیت این کاخ و هدف سازنده آن باقی نمیگذارد:
«خدای بزرگی است اهورمزدا که این سرزمین را آفرید، آسمان را آفرید، انسان را آفرید، و خوشبختی را برای انسان آفرید. خشایارشا را شاه کرد. یکی را شاه بسیاری، یکی را سرور بسیاری. من هستم خشایارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که مردم بسیار دارند. شاه این کشور بزرگ، دور و نزدیک، پسر داریوش شاه، از هخامنشی. گوید خشایارشا: به اراده اهورمزدا این دروازه کشورها را من ساختم. بسیار ساختمانهای زیبای دیگر که من ساختم و پدرم ساخت. هر آن بنایی که زیبا است، ما به تأیید اهورمزدا ساختیم. کوید شاه خشایارشا: مرا اهورمزدا پایدار دارد و کشورم را و هر آنچه پدرم ساخته اهورمزدا بپاید .
درگاه جنوبی اندکی فراختر از دو درگاه دیگر است. این درگاه ساده و فاقد مجسمه بوده شاید علت آن وجود درهای دو لنگه ای چوبی بسیار بزرگ این درگاه بوده که به داخل اتاق باز میشدند. جای پاشنه چارچوب این درها در گوشه شمالی درگاه، در کف اتاق به صورت یک پیاله سنگی گرد با لبههای آراسته به گلبرگ، نمونه سالمتری از این پاشنه درها در کاخ «آپادانا» مشاهده میشود، اما تردیدی نیست که این پیاله سنگی برای چرخش انتهای کروی شکل پاشنه لنگه در منظور شده بوده است. در آن صورت میتوان محاسبه کرد که کلفتی هر لنگه در، دست کم ۳۰ سانتی متر و بلندی آن ۱۰ متر بوده است. چنین درهای بزرگی که سطح آنها بی شک با نوارها و میخهای طلا و نقره مزیین شده بود، به درون اتاق باز میشد تا نمایندگان کشورها با هدیههایشان به سمت کاخ «آپادانا» حرکت کنند .
ج . «آپادانا»
واژه «آپادانا» به معنای بار عام است. جزئیات این ساختمان گواهی میدهد که نمایندگانی که از «دروازه کشورها» میگذشتند، در کاخ «آپادانا» بار مییافتند. از همان نخست این کاخ مجللترین کاخهای «تخت جمشید» بوده و برای اینکه با شکوهتر جلوه کند ۵ / ۲ متر بلندتر از سککوی «تخت جمشید» ساخته شده بود .
نقشه ساختمان «آپادانا» مانند بیشتر کاخهای «تخت جمشید» از نوع hypostyle است، یعنی یک تالار چهارگوش مرکزی که سقف افقی آن روی چندین ردیف ستون قرار دارد. اما بزرگی این کاخ جلوه دیگری به آن میبخشد و سه ایوان اطراف تالار مرکزی آن را از حالت سادگی بیرون میآورد .
چون طول ایوانها دقیقاً به طول ایوانهای مرکزی بود، در گوشه بیرونی تالار مرکزی، آنجا که دو ایوان به هم میرسیدند، اتاقهای چند طبقه ای به صورت یک برج قرار داشت. دیوارهای تالار مرکزی و برجها بسیار کلفت بوده و به بلندی سقف از خشت ساخته شده بود که از آنها چیزی برجای نمانده است .
بنای «آپادانا» در سال ۵۱۵ پ.م. به فرمان «داریوش بزرگ» آغاز شد و پس از سی سال کار، در دوران فرمانروایی «خشایارشا» پایان یافت .
دو لوحه، یکی از طلای خالص و دیگری از نقره خالص و هر یک به ابعاد ۳۳ ×۳۳ سانتی متر با کلفتی ۶/۱ سانتی متر وجود داشت. روی هر یک از این لوحهها به خط میخی به زبانهای پارسی، عیلامی، و بابلی کنده شده بود:
«داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپه، یک هخامنشی، داریوش شاه گوید: این است شاهنشاهی که من دارم، از یکاهایی که در سوی سغدند، از آنجا به حبشه، از هندوستان تا برسد به ساردیس، که آن را اهورمزدا، بزرگترین خدایان به من بخشید. باشد که اهورمزدا مرا و خاندان شاهی مرا بپاید.
از ۷۲ ستون اصلی «آپادانا» که ۳۶ عدد آن در داخل تالار مرکزی و ۱۲ عدد در هر یک از سه ایوان بوده اکنون تنها ۱۴ ستون از آن پابرجا مانده است که به تازگی یکی از این ستونها مرمت شده است. از گزارش جهانگردان چنین بر میآید که در سال ۱۶۱۹ بیست ستون پابرجا بوده که ۷ ستون از آن تا سال ۱۸۴۱ افتاده است .
ستونهای «آپادانا» بلندترین ستونهای «تخت جمشید» بوده که ارتفاع آنها متجاوز از ۱۹ متر بوده است. بدنه همه ستونها شیارهای عمودی به اصطلاح قاشقی داشته است، اما پایه و سرستونهای تالار مرکزی با پایه ستونهای ایوانها یکسان نبوده است .
سرستونهای «آپادانا» با ترکیب بسیار آراسته نمانگر کامل هنر «هخامنشی» بودند. بالاترین قسمت ستونهای تالار مرکزی به صورت یک مجسمه گاو دو سر و زانوزده بود. بر پشت صاف این مجسمه تنههای درخت سدر قرار میگرفت که به نوبه خود سقف را نگه میداشت .
سرستونهای ایوانهای شمالی و غربی «آپادانا» هم مانند سرستونهای تالار مرکزی و «دروازه کشورها» به صورت مجسمه گاو دو سر بود .
شاید افسران و امرای ارتش و اعضای «گارد جاویدان» نیز از جلو پلکان ایوان شرقی، که شاه بر بالای آن نشسته بود، عبور میکردند و وسایل رزمی و ارابه شخص شاه را هم نشان میدادند .
چ . پلکان شرقی «آپادانا»
پلکان ایوان شرقی «آپادانا» از درخشانترین آثار هنری «تخت جمشید» بوده که نقشهای برجسته آن یک سند تاریخی دوران «هخامنشی» است.
ساختمان این پلکان، مانند قرینه شمالی آن، به صورت دو پیشرفتگی است مقابل و به موازات طول ایوان شرقی «آپادانا». پیشرفتگی عقبی درازتر و امتداد آن تا برج گوشه مرکزی است که از آنجا ۳۱ پله در هر سمت به سطح سکوی تخت جمشید پایین میآید. پیشرفتگی جلویی به همان ارتفاع، اما یک سوم طول پیشرفتگی عقبی است و در هر سمت آن هم ۳۱ پله قرار دارد.
هنگام آتش سوزی مهیبی که اسکندر برپا کرد، پلکان شرقی «آپادانا» زیر انبوه خاکستر فرو رفت، تا اینکه در خاکبرداری شصت سال پیش نسبتاً سالم ظاهر شد: حال آنکه پلکان شمالی از گزند باد و باران و گذشت روزگار بیشتر آسیب دید.
در بالای صف افسران نقش یک حلقه بالدار دیده میشود که برخی از باستان شناسان خارجی آن را نشانی از «اهورمزدا» دانسته اند، در حالی که شاپور شهبازی، باستان شناس ایرانی، آن را نمایانگر فرّ ایرانی میداند. در دو طرف این حلقه بالدار نقش یک ابوالهول کنده شده که تنه اش مانند یک شیر بالدار است و سرش تاجدار. یک دستش را به علامت احترام به سوی حلقه بالدار بلند کرده است.
نقشهای برجسته روی سطح ذوزنقه ای شکل دیوار، پیشرفته عقبی پلکان، به دو صورت است: در سمت راست (شمالی) صفهای افسران و بزرگان ارتشی و در سمت چپ (جنوبی) صفهای نمایندگان کشورهای متبوعه با ارمغانهایشان دیده میشود.
ح . تالار شورا
اکنون نوبت به کاخی میرسد که در انتهای جنوبی حیاط وسیع جلو پلکان شرقی «آپادانا» قرار گرفته است .
در مقایسه با دیگر کاخهای «تخت جمشید» ، این کاخ کوچکتر وجمع وجور است، اما از دو نظر اهمیت بسیار دارد. وسط اتاق اصلی این کاخ، براساس محاسبات دقیق، مرکز هندسی سککوی «تخت جمشید» است که یک بار دیگر مهارت طراحان و معماران ایرانی را به اثبات میرساند. از این رو آن را «کاخ مرکزی» مینامند .
موقعیت این کاخ طوری است که میتوان گمان برد که پس از اتمام مراسمی که در مقابل پلکان «آپادانا» انجام میگرفت، شاه مستقیماً به اینجا میآمد یا اول به تالار مرکزی «آپادانا» رفته از اتاقهای ضلع جنوبی آن به کاخ خصوصی خود میرفته است، سپس به این کاخ میآمده است .
چون اتاق مرکزی این کاخ، هر چند کوچک، سه درگاه بزرگ دارد، اسم این کاخ را «کاخ سه درگاهی» هم گذاشته اند .
البته نام واقعی این کاخ معلوم نیست. اما همان طور که درمورد «آپادانا» روشن شد، ماهیت نقشهای برجسته هر یک از کاخهای «تخت جمشید» تا اندازه ای نشانگر کاربُرد آن کاخ است، بر این اساس میتوان حدس زد که شاه (و جانشینان) اینجا با بزرگان کشور ملاقات میکرده و با آنان به شور و تبادل نظر میپرداخته است، زیرا نقشهای برجسته این کاخ تعداد بیشماری از نجبای «پارسی» و «مادی» را نشان میدهد که از پلکان این کاخ بالا میآیند. بر همین مبنا، نام دیگر این کاخ «تالار شورا» است که اینجا به کاربرده میشود .
«تالار شورا» در زمان «اردشیر اول» که پس از «خشایارشا» چهل و یک سال سلطنت کرد به پایان رسید.
الف) پلکان شمالی
در قسمت شمالی این کاخ، یعنی در انتهای جنوبی حباط جلو پلکان شرقی «آپادانا»، پلکان جمع و جوری دیده میشود. از لحاظ معماری، این پلکان نمونه کوچکی از پلکان بزرگ ورودی «تخت جمشید» است: از هر سوی کف پلکان بیست پله در دو جهت مخالف بالا میرود تا به پاگرد میرسد، آنگاه پلهها تغیر جهت داده در ۶/۲ متری بالای سطح سککوی «تخت جمشید» که کف ایوان شمالی کاخ باشد به یکدیگر میرسند .
گذشته از اینکه پلکان مظهر هنر معماری تمام عیار «هخامنشی» است، نقشهای برجسته دیوارهای آن مجموعه بی نظیری از هنر سنگتراشان «هخامنشی» است .
اطراف پلکان بازاست. نمای دیوار خارجی آن از ردیفی از افسران «مادی و پارسی» پوشیده شده است که ظاهراً پشت سر یکدیگر به سمت جلو پلکان در حرکت اند. شاید اینجا بهتر از هر جای دیگر، جزئیات لباسهای «پارسی» و «مادی» آشکار باشد: «مادی»ها کلاه کروی شکل بر سر دارند که تسمه ای در پشت دارد. پیراهن تنگ با آستین بلند و دامن کوتاه تا زانو دربر و چکمههای بلند پوشیده اند .
«پارسی»ها کلاه استوانه ای شیاردار بر سر داشته و پیراهن بلند تا زانو با آستینهای بسیار گشاد در تن دارند، کفش آنان سه بندی است .
خنجر یا شمشیر کوتاه «مادی»ها در یک غلاف آراسته با قلابی از کمرشان آویزان است. فقط نیمروخ شمشیر یا خنجر افسران «پارسی» آشکار است، چون در اصل در قسمت جلو کمربند حمل میشده است .
در دیوار جلویی پلکان، در هر طرف، افسر سومی یک «پارسی» است که مقابل یک پانل مستطیلی خالی از کتیبه قرار دارد .
با ایستادن در پایین پلهها یک پانل مستطیلی شکل در روبرو دیده میشود که باید دارای کتیبه ای میبوده، اما کاملاً خالی است .
بالا و در هر دو سوی پانل مرکزی نقش دو ابوالهول دیده میشود که قبلاً در جلو پلکان ایوانهای شمالی و شرقی «آپادانا» هم ملاحظه شده بود: دو جانور با بدن شیر و سر انسانی با ریش، یک پنجه را به علامت احترام بلند کرده اند .
نقشهای برجسته دیوارهای داخلی پلکان، نمانگر جلوه ای است از هنر دوره «هخامنشی» خاص «تالار شورا» .
با وجود کوشش هنرمندان «هخامنشی» در نشان دادن وضعیت خودمانی، کوشش آنها چندان موفقیت آمیز نبوده است. در ضمن مراعات این نکته که سر تمام افراد باید در یک خط قرار گیرد، منجر به مخلوط شدن بلند قدان و کوتاه قدان شده است. در هر حال تردیدی نیست که این افراد از معتمدان و مشاوران شاه اند .
خ. کاخهای اختصاصی
در مدت زمانی که برنامههای جشن نوروزی برکزار میشد، خانواده شاه و خدمتگزاران درباری، که تعدادشان کم نبود، در بخشی از «تخت جمشید» به سر میبردند که جدا از محل برگزاری مراسم رسمی بود .
از همان نخست، قسمت جنوبی سککوی «تخت جمشید» به محل سکونت شاه و اعضای خانواده اختصاص داده شده بود . «داریوش» و «خشایارشا» و «اردشیر» هر کدام برای خود کاخی ساختند. برای ملکه کاخی مجزا و برای زنان متعدد شاه محل جداگانه ای در نظر گرفته شده بود .
در کتیبه ای کاخ اختصاصی «داریوش بزرگ» «تاچارا» نامیده شده است. متعاقباً «خشایارشا» آن را «هدیش» خواند که هر دو واژه به مفهوم محل زندگی خصوصی شاه است .
«اردشیر اول» که پس از «خشایارشا» به شاهی رسید برای خود کاخ اختصاصی جداگانه ای در گوشه جنوب غربی سککوی «تخت جمشید» ساخت . «اردشیر سوم» هم یک صدو هفتاد سال پس از اتمام کاخ اختصاصی «داریوش بزرگ» ، تغیراتی در آن داد.
کاخ «داریوش» کوچکترین و کاخ «خشایارشا» بزرگترین کاخهای اختصاصی بود. گرچه طرح معماری این ساختمانها از نوع هیپوستیل (hypostyle) بود، اختلافاتی هم میان آنها وجود داشت . «اردشیر اول» اصل قرینه سازی را در «تخت جمشید» کنار گذاشت .
کاخ «خشایارشا» دو پلکان در پشت عمارت داشت که به اندرون یا «حرمسرا» راه داشت. اما هر سه کاخ اختصاصی دارای ایوانی مشرف بر یک حیاط خلوت بودند که این طرح ساختمانی از آن زمان تا به امروز برای ایرانیها یک الگوی ساختمانی شده است .
الف) کاخ اختصاصی داریوش
این کاخ بر فراز یک سککوی سنگی قرار دارد که ۵/۲ متر بالاتر از «آپادانا» بوده، بنابرین بلندترین کاخ سککو «تخت جمشید» است .
جلو کاخ و در حقیقت ضلع جنوبی حیاط خلوت، یک دیوار سنگی با نقشهای برجسته دیده میشود که از هر طرف آن پلههایی به طرف کاخ بالا میرود. در وسط این دیوار یک پانل سنگی است که هر سوی آن نُه افسر «پارسی» به حالت آماده باش ایستاده اند. در هر طرف پشت صف این افسران پانل دیگری هم وجود دارد که آن سوی آن، در هر طرف، نقش شیرگاوشکن دیده میشود. بیشتر کنگرههای پلکانی که بر لبههای ایوان بودند از میان رفته اند .
روی هر پانل کتیبه یا سنگ نوشته ای به خط میخی وجود دارد. میانی به زبان پارسی باستان، سمت راستی به زبان عیلامی، و سمت چپی به زبان بابلی است. هر سه یک پیام دارند:
«خشایارشا، شاه بزرگ گوید: به خواست اهورمزدا این
«هدیش» را داریوش شاه – که پدر من بود – ساخت .
باشد که اهورمزدا با دیگر ایزدان مر او آنچه را که کرده ام
و پدرم داریوش شاه کرده است پایند» .
به هنگام بالا رفتن از هر کدام از دو پلکان در انتهای ایوان، نقشهای برجسته جدیدی در داخل و خارج دیوارهای آن مشاهده میشود: ردیفی از پیشخدمتان که «پارسی» و «مادی» اند از پلهها بالا میروند .
ایوان جنوبی «کاخ اختصاصی داریوش» که بر حیاط خلوت آن مشرف است، هشت ستون در دو ردیف چهار ستونی داشته که در هر سوی آن یک اتاق کوچک نگهبانی بوده است. آنچه از ایوان مانده است و جلب توجه میکند، دو ستون سنگی بلند چهارگوش است که قسمتی از دیواره اتاقهای کناری بوده اند .
ـ یک درگاه سنگی نسبتاً سالم از ایوان به داخل اتاق مرکزی کاخ راه دارد. این اتاق مربع شکل دوازده ستون چوبی داشته که پایههای ستون به صورت دو قطعه مربع شکل سنگی بوده که اکنون یک پایه به جای خود قرار داده شده است .
حیاط خلوت جنوبی کاخ بیشک در زمان خود گلستانی بوده است. دیوارهای شرقی و جنوبی این حیاط هم پلکانی شبیه پلکان ایوان «کاخ داریوش» دارد .
ب) کاخ اختصاصی اردشیر
این کاخ در گوشه جنوب غربی سککوی «تخت جمشید» رو به روی «کاخ داریوش» قرار دارد. چیزی جز نشانههای دیوارهای خشتی به جای نمانده است. پلکان نسبتاً مخروبه قسمت شمالی آن احتمالاً متعلق به این مکان نیست. بیشک طی سالها تغییر و تبدیلهای زیادی در این بخش از سککو رخ داده است .
آنچه اینجا بسیار جلب توجه میکند، پارچه سنگهای تراش خورده ای هستند که با هر چه در «تخت جمشید» است فرق دارند. شاید این سنگها نمایانگر یک گردش کلی و انقلابی در هنر سنگتراشی «هخامنشی» باشند .
ت) کاخ اختصاصی خشایارشا
این بنا کاملاً در سمت غرب «کاخ اردشیر» قرار گرفته و کمتر دستخوش ویرانی شده است. برای دیدن آن باید از حیاط خلوت «کاخ داریوش» گذشت و به سمت شرق بر گشت. نام این کاخ «هدیش» است – نامی که «خشایارشا» در کتیبه سه زبانی در بالای یکی از پایههای جلو ایوان کاخش آورده است:
«گوید خشایارشا، شاه بزرگ، به خواست اهورمزدا این هدیش را من ساختم. باشدکه اهورمزدا با یزدان دیگر مرا و کشور مرا و هر چه من ساختم بپاید»
چنین به نظر میرسد هر چند که «خشایارشا» در امر ساختمان پیرو دیدگاه پدرش یود، اما سعی داشت در این کار از وی پیشی بگیرد. با همان نقشه کاخ اختصاصی پدر، اما در میزانی بزرگتر، کاخی در جهت شمالی – جنوبی ساخت. ایوان شمالی آن هشت ستون، و اتاق مرکزی آن سی و شش ستون داشت که هیچ یک از آنها بر جای نمانده اند.
د . حرمسرا
اطلاعات ما از زندگی اجتماعی «هخامنشی» کامل نیست، اما به نظر میرسد که میان درباریان چند زوجه ای مرسوم بوده است . «خشایارشا» پسر ارشد «داریوش» نبود، اما چون مادرش «آتشه» دختر «کوروش کبیر» بود که پس از اینکه «داریوش» شاه شد، به ازدواج او درآمد، «خشایارشا» جانشین «داریوش» شد . «استر» از داستان «استر و مردخای» در کتاب آسمانی تورات، یکی از زنهای متعدد «خشایارشا» بود. در اواخر دوران فرمانروایی «هخامنشی» دربار پایگاه دسیسههای متعدد زنان شده بود .
میان انبوه نقشهای برجسته «تخت جمشید» هیچ نقشی از زن به چشم نمیخورد، اما بدون تردید زنان درباری جایگاه خاصی در نظام شاهی داشته اند، به همین خاطر مکان مشخصی برای زندگی در «تخت جمشید» در اختیار داشتند و باز هم بدون تردید، ملکه مادر کاخ اختصاصی خود را داشت که از منزل سایر زنان شاه جدا بود .
روی همین اصل، جنوبیترین سککوی «تخت جمشید» که دو طبقه بود، طبقه اول آن به بانوان درباری اختصاص داده شده بود که امروز «حرمسرا» نامیده میشود. بخشی از این «حرمسرا» دقیقاً زیر «کاخ اختصاصی خشایارشا» قرار داشت. بخش دیگر آن به سمت شرق ادامه داشته، سپس با زاویه نود درجه به سمت شمال گشته به «کاخ ملکه» منتهی میشد.
طرح ساختمانی «حرمسرا» را به خوبی میتوان از بالا از لبه ایوان جنوبی «کاخ خشایارشا» بررسی کرد: تعدادی اتاق مربعی شکل با چهار ستون یا مستطیل شکل با شش ستون کنار هم قرار داشتند که همگی به یک راهروی دراز باز میشدند. دهلیزهای کوچک بین اتاقها احتمالاً انباری بودند. شاید هر یک از این اتاقها متعلق به یکی از زنان شاه بوده، جز ملکه که کاخ اختصاصی خود را داشته است. فقط آستانههای سنگی درها و پایههای گرد سنگی ستونهای چوبی اتاقهای باقی مانده است. امروز پایه دیوارهای خشتی اتاقها با بلندیهای کوتاهی مشخص شده است .
دسترسی به مجموعه اتاقهای «حرمسرا» بسیار محدود بود و فقط دو پلکان باریک از «کاخ خشایارشا» در طبقه بالا به اینجا میرسید. انزوای بخش زنان شاه تضمین شده بود .
با ایستادن در طبقه اول سککو در سطح اتاقهای «حرمسرا» ، بهتر میتوان دیوار سنگی پهن و بلند این قسمت از سککو را تماشا کرد. در قسمت بالای این دیوار نقشهای برجسته اما آسیب دیده چند سرباز «مادی» دیده میشود .
در سراسر دیوار شکاف افقی باریکی کنده شده است که شاید برای نصب انتهای تیرهای چوبی سقف اتاقهای «حرمسرا» به کار گرفته میشده است. اندکی پایینتر، سه سوراخ مربع شکل دیده میشود که شاید آنها هم جزئی از سقف اتاقها بودند. چند سال پیش در قسمت شرقی «حرمسرا» بازماندههای کاشیهای لعاب دار و تکههای گچ سبز روشن در میان خرابیهای دیوارها پیدا شد.
ذ . کاخ ملکه
هفتاد سال پیش که حفاری «تخت جمشید» شروع شد، مکان مناسبی برای سکونت باستان شناسان مورد نیاز بود. بقایای سنگی کاخی در انتهای شرقی «حرمسرا» برای این امر از هر نظر مناسب به نظر رسید، تا آنجا که میشد این کاخ به صورت اولی خود بازسازی شد: ستونهای چوبی تازه ای بر پایههای اصلی سنگی برپا شد و دیوارهای خشتی که همه نابود شده بودند، میان درگاه و پنجرهها و تاقچههای سنگی دوباره ساخته شد. در پایان سقفی دولبه (clerestory) بنا شد تا نور آفتاب از بالا از میان دولبه گذشته به داخل بتابد .
هدف این بود که تا آنجا که میسر باشد، این کاخ به صورت اول خود درآید. در سالهای بعد یخشی از آن به موزه اشیایی که پیدا شده بود مبدل گشت. بخش دیگر که شاید جزئی از «حرمسرا» بود امروز مورد استفاده دفاتر اداری قرار گرفته است .
بر دیوار درگاه ورودی اتاق مرکزی نقش برجسته شاه در پیش و دو مستخدم پشت سر او در حال ترک اتاق مرکزی دیده میشوند. با بررسی از نزدیک، مشاهده میشود که لبه آستین و دامن شاه با گل و ستاره و یک ردیف شیر در حال حرکت آرایش شده است. یکی از پیشخدمتان «پارسی» با یک دست مگس پرانی بالای سر شاه نگه داشته و حوله ای در دست دیگر دارد. این پیشخدمت بی ریش و احتمالاً خواجه است. درگاههای شرقی و غربی اتاق مرکزی نقشهای برجسته کاملاً متفاوتی دارند. در درگاه غربی پهلوانی با یک دست سر شیر غرانی را گرفته و با دست دیگر خنجری به شکم آن فرو کرده است .
کفش قهرمان که باید شاه باشد، کفش «پارسی» است. چون این دو نقش قرینه یکدیگر هستند، در یکی شاه با دست راست و در دیگری با دست چپ حیوان را خنجر زده است. ضمناً اصل قرینه نمایی فقط به هنگامی مراعات نمیشد که نقش شاه در حالت رسمی نشان داده میشد، زیرا عصای شاهی باید همیشه در دست راست شاه میبود .
در حال حاضر اتاق مرکزی با دوازده ستون چوبی بازسازی شده، همچنین اتاقهای جنبی آن به موزه تبدیل شده است. اینجا اشیایی که ضمن کاوشها در «تخت جمشید» بدست آمده به معرض نمایش گذاشته شده است. برخی از این اشیا از دوران ماقبل تاریخ بوده و برخی دیگر از دوران «ساسانی» است .
دو اثر «ساسانی» به صورت حکاکی بر سنگ قابل توجه است:
- در ضلع جنوبی اتاق مرکزی، بر دیوار سمت راست درگاه ورودی، تصویر اسب سواری است که «شاپور» یا «اردشیر اول» است. اسب بسیار آراسته است و در کنار تصویر علامت شاهی نقش شده است .
- در ایوان شمالی، روی سنگ زیرین آخرین پنجره سمت چپ (غربی) چند مرد پیاده و سوار دیده میشوند. شاپور شهبازی این افراد را «بابک» پدر «اردشیر» اولین پادشاه «ساسانی» و پسر بزرگش «شاپور» و چند تن از بزرگان درباری شناسایی کرده است. این تصویر که با ظرافت ترسیم شده است از قرن سوم میلادی است .
ر. گنج خانه
بار دیگر یاداوری میکند که «تخت جمشید» به دو منظور بنا شد: اول برگزاری شکوهمندانه مراسم نوروزی در حضور شاه بزرگ «هخامنشی» ، دوم نگهداری دارایی روز افزون کشور «هخامنشی» .
چنین به نظر میرسد که در اوایل دوران «تخت جمشید» تمام بخش جنوب شرقی سکو به ساختمان «گنج خانه» اختصاص داده شده بود، امّا با ثروت روزافزونی که به اینجا سرازیر میشد، فضای بیشتر برای انباشتن ذخایر مالی کشور لازم بود. به ناچار در ساختمان اولی «گنج خانه» تعیراتی داده شد .
این ساختمان هم در اصل به سبک هیپوستیل (hypostyle) بود، یعنی یک یا چند اتاق با سقف مسطح بر فراز ردیفهای منظمی از ستونهای یک اندازه .
یکی از اتاقهای بزرگ «خزانه» دقیقاً ۹۹ ستون و دیگری ۱۰۰ ستون داشت. سایر اتاقهای چهارگوش و در ابعاد مختلف بودند که با راهروهایی به یکدیگر متصل میشدند. دیوار اتاقها تماماً از خشت خام بود که همه از بین رفته اند و اکنون محل اصلی آنها به صورت برآمدگیهای کوتاهی مشخص شده است. با ایستادن روی این برآمدگیها بهتر میتوان دریافت که «گنج خانه» به چه پهناوری بوده است .
الف) صحنه بار عام
امروز فقط یک اثر سنگی از تمام ثروتی که روزگاری اینجا جمع بود در «گنج خانه» مشاهده میشود و آن قطعه سنگی است به درازی ۲۲/۶ متر و بلندی تقریبی ۳ متر از سنگی سیاه آهکی که بر آن صحنه مشهور بار عام «خشایارشا» نقش شده است .
ارزش هنری این اثر به جای خود، بیننده درک می کندکه از لحاظ تاریخی صحنه فوق العاده ای بر روی سنگ نقش شده است. نخستین سئوالی که مطرح میشود این است که چرا این دو سنگ در گوشه ای از «گنج خانه» قرار گرفته بودند، چون جزء پول یا جواهرات یا غنایم ارزشمند جنگی نبودند.
در اوایل دوران فرمانروایی «اردشیر اول» بود که دو سنگ صحنه «بارعام» از جای اصلی خود کنده شده به «گنج خانه» آورده شد .
در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی دکتر شاپور شهبازی در یک مقاله علمی در Archaeologische Mitteilungen aus Iran . Neue Folge, Band 9, Dietrich Reimer Verlag, Berlin, pp 151 -156, 1976.
چرایی چنین نقل و انتقالی را گزارش داده. اما برای روشن شدن امر باید نخست جزئیات نقش برجسته «بارعام» شرح داده شود:
شاه بزرگ، که اینجا محققاً «خشایارشا» است، روی صندلی آراسته ای نشسته است. حتی اندک متمایل بودن تکیه گاه صندلی هم نشان داده شده است. پای شاه روی زیرپایی قرار دارد. پایههای صندلی بسیار ظریف و هنرمندانه به صورت پنجه شیر تراشیده شده است. عصای شاهی طبق مقررات تشریفاتی در دست راست اوست که نوک آن به زمین میرسد. شاه و جانشینش که پشت سر او ایستاده است، غنچه گل نیلوفری در دست چپ دارند. فقط ریش این دو شخصیت شاهی است که انتهای آن به، صورت پهن بریده شده است، دیگران ریش نوک تیز دارند. دو عود سوزی که جلوی شاه قرار دارد، باید تجسم کرد که در واقعیت کنار یکدیگرند نه رو به روی هم. سوراخهای کوچک سر تیر مانندی که در قسمت بالای عود سوزها دیده میشود برای خروج دود معطر است. سر عود سوزها هم با زنجیر ظریفی به بدنه آن وصل است .
پس از این تفسیر میتوان علت انتقال دو سنگ صحنه بارعام را از جلو پلکان «آپادانا» به «گنج خانه» بر اساس پژوهشهای شاپور شهبازی بیان کرد:
بر خلاف آنچه اریک اشمیت) ( Erich Schmid میپنداشت، تصویر شاه «داریوش بزرگ» نبوده، بلکه از آن «خشایارشا» است. این نظریه به استناد مقایسه اختلافات جزئی تاج این این دو شاه در سایر نقشهای آن ثابت شده است. جانشینی که پشت سر (یا کنار) شاه ایستاده است، «داریوش» پسر ارشد «خشایارشا» است. نجیب زاده ای که شرفیاب شده است، فرمانه نگهبانان است که عنوان مقامش «هازاراپاتیس» است و یکی از وظایفش معرفی یکایک نمایندگان هدیه آور به حضور شاه. فردی که پشت سر جانشین شاه ایستاده و حوله ای به دست دارد خواجه سالار دربار است .
در آن هنگام «اردشیر اول» با مسئله بسیار پیچیده ای رو به رو شد: دو نقش بسیار نفیس و گویای بارعام، کشته شدگان بیگناه و کشندگان گناهکار را هنرمندان در دو جای کاخ «آپادانا» در معرض دید جهانیان قرار میداد. نه میشد دو نقش را منهدم کرد، نه میشد آنها را در جایشان نگه داشت. یگانه راه حل منطقی این بود که دو قطعه سنگ از جلو کاخ «آپادانا» به «گنج خانه» منتقل شوند. این انتقال در سال ۴۶۵ پ. م. انجام گرفت، تا اینکه دو هزار و چهارصد و شصت سال بعد پرده از روی این معماری «تخت جمشید» برداشته شد .
همان طور که «تخت جمشید» در شکوه و جلال سرآمد شهرهای جهان بود، به همان میزان در خاری از همه شهرها جلو افتاد. اسکندر بالای سکو رفت و گنجینه آن را تصرف کرد. این گنجینه از مالیات کشوری جمع آوری شده بود … و اتاقها مملو از نقره و طلا بودند، جمعاً یک صد و بیست هزار سکه طلا و نقره … همه را اسکندر به جاهای دیگر حمل کرد. او منظورش انهدام کامل «تخت جمشید» بود .
در خاکبرداری این مکان در اوایل دهه ۱۹۳۰ میلادی سوختههای زیادی در «گنج خانه» پیدا شد. وزش باد شمال غربی از سمت مرودشت آتشی را که در «آپادانا» شروع شده بود به «گنج خانه» رانده بود. در آشوبی که بر پا شده بود ثروت بیکرانی که جمع شده بود از میان رفت .
ز . تالار تخت
این تالار با چهار هزار و ششصد و نود و دو متر، که بزرگترین کاخ «تخت جمشید» است، در سمت شمال و اندکی بالاتر از «گنج خانه» و رو به روی «آپادانا» قرار دارد. بنا بر نظریه اشمیت (E.F. Schmidt) بزرگترین تالار سرپوشیده دنیای کهن بوده است؛ ولی چون ستونهایش به بلندی ستونهای «آپادانا» نبوده و به مانند آن کاخ، بر فراز یک سکو واقع نبوده ولی جلوه و بزرگی کاخ «آپادانا» را نداشته است .
کاربرد این کاخ چهارگوش مربع با یک صد ستون و هشت درگاه گسترده هنوز مورد دیگری که اشمیت (E.F. Schmidt) ارائه کرده است، این است که از زمان «خشایارشا» به بعد این کاخ تالار گردهمایی سران و بزرگان ارتش «هخامنشی» در پیشگاه شاه بوده است. در تأیید این نظریه میتوان به نقش برجستههای درگاههای این کاخ مراجعه کرد که شاه را روی یک تخت روان و صفهای فشرده ارتشیان «پارسی» نشان میدهد .
استنباط بالا از دیدگاه دیگری منتقی به نظر میرسد: در فصل «دروازه کشورها» گفته شد که ملاقات کنندگان «تخت جمشید» به دو گروه عمده تقسیم میشدند. گروه افسران به جای اینکه به «کاخ آپادانا» بروند، از درگاه شرقی «دروازه کشورها» خارج شده وارد دالان سرپوشیده ای به درازی یک صد متر و پهنای ده متر میشدند. در انتهای این دالان که «خیابان سپاه» نامگذاری شده است ساختمان نسبتاً بزرگی از خشت خام بوده که اثر چندانی از آن نمانده است .
نام دیگر این کاخ «تالار صد ستون» است، زیرا ده ردیف در ده ردیف از ستونهایی سنگی زیر سقفی کاملاً افقی قرار داشتند. حتی یک ستون هم پابرجا نمانده است، اما مکان یکایک آنها در میان قطعات شکسته سنگ روی زمین کاملاً مشخص است. پایههای ستونها به شکل زنگوله بوده که روی آنها یک سنگ چرخی قرار داشت و سپس بدنه شیار دار ستون به بلندی ۱۴ متر به سر ستونی به شکل گاو دو سره میرسیده است .
ایوان شمالی «تالار تخت» شانزده ستون سنگی در دو ردیف هشت ستونی داشت که به بلندی ستونهای داخل تالار بودند، اما سر ستونها اینجا به شکل بدنه گاو با دو سر انسان بودند .
هر یک از چهار دیوار تالار مرکزی دو درگاه سنگی داشت که به دالانهای نسبتاً باریک کناری باز میشد. درگاههای ضلع جنوبی و شمالی به صورت دروازههای بزرگ سنگی بودند. ما بین درگاهها، پنجره یا تاقچههای سنگی کوچکترین قرار داشتند .
بررسی نقشهای برجسته «تالار تخت» را میتوان با مطالعه دو درگاه جنوبی شروع کرد: دیواره این درگاهها نسبتاً بلند هستند و نقشهای برجسته هر دو نشان میدهد که «اردشیر اول» روی یک صندلی بسیار آراسته نشسته است .
الف) تخت «هخامنشی»
اکنون بجاست که جزئیات تخت شاهی «هخامنشی» شرح داده شود، گرچه هیچ آثاری از چنین تختی پیدا نشده است .
تخت از یک صندلی مجلل زیر یک سایه بان که روی یک کرسی چهارگوش قرار داشت تشکیل شده بود. پایههای کرسی نسبتاً بلند و کلفت به شکل پنجه شیر با پنج حلقه مزین شده بود .
رسم بلند کردن شاه بر صندلی نشسته، روی دست نمایندگان کشورها، یک رسم اصیل ایرانی بوده است. بنا بر نظریه شهبازی چنین رسمی از ایران به اروپا رفته و آنجا در دربار پاپ بزرگ در «واتیکان» هنوز به کار گرفته میشود، بدین ترتیب که پس از تشریفات ویژه ای، «کاردینالهای» برجسته پاپ را بر تختی بلند کرده به داخل اتاقی برای مشاوره میبردند .
از آنجا که روی صفحه دیوار درگاههای جنوبی برای نقش همه ۲۸ نفر جا نبود، به ناچار نقش ۱۴ نفر بر یک دیوار و نقش ۱۴ نفر بر دیوار روبه رو کنده شده است. این افراد به دقت مورد مطالعه قرار گرفته و لباسهای محلی آنان با «تخت بران» درگاه شرقی کاخ «تالار شورا» و همچنین نقشهای مشابه بالای آرامگاه مقایسه شده است. زادگاه هر یک از این نمایندگان شناسایی شده است .
در جلو ایوان حیاط بسیار بزرگی وجود دارد که به احتمال زیاد محل تجمع و صف آرایی افسان و امرای اتش قبل از ورود به داخل تالار بوده است .
به هنگام خاکبرداری، تمام ایوان شمالی و قسمتی از «تالار تخت» از خاکستر و زغال سوخته پوشیده شده بود که گواهی آتش سوزی مهیبی در این تالار میدهند .
آن سوی حیاط بزرگ و در سمت شمال آن، ماندههای یک کاخ نگهبانی بسیار بزرگ دیده میشود. این «دروازه ناتمام» ، بر اساس ابعاد باقی مانده دیوارهایش روی زمین، شاید از «دروازه کشورها» هم بزرگتر بوده است. ورودی آن به سوی «تالار تخت» باز میشود. گمان میرود اینجا مجسمه دو هیولای بسیار بزرگ وجود داشته که احتمالاً شبیه مجسمههای «دروازه کشورها» بوده است .
از محل «دروازه ناتمام» باید به سمت چپ پیچید تا وارد دالان که همان «خیابان سپاه» باشد و به سمت «دروازه کشورها» رفت .
ژ. ماندههای غیرخاکی
گذشته از کاخهایی که شرح داده شد، ساختمانهای دیگری هم در «تخت جمشید» وخود داشته که بخش مهمی از بناهای روی سکوی «تخت جمشید» را تشکیل میداده است .
الف) ماندههای شمال شرقی
در گوشه شمال شرقی سککوی «تخت جمشید» ساختمانی از خشت خام بنا شده بود که طرح آن، بر اساس بقایای دیوار اتاقهایش، بسیار پیچیده بود؛ هر چند آثار سنگی
در اینجا وجود نداشته است. کاربرد این ساختمان روشن نیست، اما در همین مکان بود که در سال ۱۹۳۳ میلادی سی هزار لوحه کوچک گلی پیدا شد که برخی از آنها را میتوان در موزه «تخت جمشید» دید .
این لوحها دارای نوشتههای به زبان عیلامی هستند که خواندن آنها آسان نبوده است. در متن یکی از این لوحها که سند محاسباتی است به پرداخت مزد کار ساختمانی اشاره شده است. میتوان نتیجه گیری کرد که این ساختمان دفتر بایگانی «تخت جمشید» بوده است. شاید مدارک مالیاتی کشور وهمچنین اسناد مربوط به هدایای نمایندگان کشورها در اینجا ضبط میشده است .
میتوان قبول کرد آنان که قادر به ساخت «تخت جمشید» بودند و چنین ذوق سرشاری داشتند، از گسترش فکری دانش هم برخوردار بودند چنانچه آثار فلسفی علمی از فکر آنان تراوش کرده بود، باید در همین مکان شمال شرقی «تخت جمشید» ذخیره میشد. برخی از نویسندگان باستانی به وجود چنین آثاری اشاره کرده اند. بنا بر گفته «دیودوروس سیکولوس» (Didodorus Siculus) «کتزیاس» (Ctesias) مورخ و پزشک یونانی دربار «هخامنشی» در قرن پنجم قبل از میلاد، دفاتر رسمی دربار را در کتابخانه سلطنتی «تخت جمشید» خوانده بود .
ب) کارگاه تخت جمشید
به نظر میرسد در شمال سکوی «تخت جمشید» ساختمان خاصی نبود. شاید در اینجا هم به مانند تمامی مسیر قله کوه رحمت، ردیفی از خانهها و دیوارهای نگهبانی برپا شده بود که همه از خشت خام بوده و از بین رفته اند؛ اما در ضلع شمالی سکوی «تخت جمشید» قطعات ستون سنگی نا تمام روی زمین پراکنده شده است. بدنه برخی از آنها برآمدگیهایی دارد که بیشک دستاویزی برای بالا کشیدن آنها بوده است. این گواه میدهد که اینجا کارگاه یا آزمایشگاه «تخت جمشید» بوده است .
درخشانترین آثار سنگی معماری که در اینجا پیدا شده و هنوز قابل مشاهده است، دو مجسمه از سنگ سیاه از یک حیوان دو سر، نیمی شیر و نیمی عقاب است. این مجسمه اکنون آرم هواپیمایی ملی ایران شده است. قسمت میانی این مجسّمه دو سر برای جایگزین شدن تیره چوبی زیر سقف آماده شده است، امّا نشانه ای در دست نیست که این مجسمه برای کاخی به مصرف رسیده باشد، شاید نمایانگر یک نوع فعالیت پژوهشی بوده باشد .
آبراهها
برای بیرون راندن فاضلاب کاخها و حفاظت از دیوارهای خشتی در قبال بارانهای سیل آسا، طراحان و مهندسان «تخت جمشید» از سیستم پیچیده و مؤثر کانال کشی و تونل سازی در زیر کف سکو استفاده کرده اند .
بخشهایی از این سیستم در «آپادانا» و «کاخ اختصاصی خشایارشا» دیده شده است .
(چند سال پیش بیرون از سکوی «تخت جمشید» و در قسمت جنوبی آن، آثار چند ساختمان پیدا شد. میان یافتهها چندین قطعه سفال مخروطی شکل وجود داشت که یکی در داخل دیگری گذاشته شده بود، به نحوی که با هم نوعی لوله آب سرامیک تشکیل دادِ بودند. بدون تردید در جاهای مختلف سکوی «تخت جمشید» لوله آبهای مشابهی به کار برده شده بود) .
ت)چاه سنگی
روش دیگر مقابله با آب باران، این بار بیشتر برای جمع آوری و نه رد آن، یک چاه عمیق سنگی در دامنه کوه بالای بخش «گنج خانه» بود. چاهی با دهانه چهارگوش ۴۷× ۴۷ متر، ۲۲ متر بالای سطح سکوی «تخت جمشید» و در دامنه کوه رحمت در حدود ۷۰ متر دورتر از «گنج خانه» کنده شده است. عمق آن ۲۶ متر است، اما هیچگاه به طور کامل تخلیه نشده و ته آن از آثار چندین قرن پر شده است .
تصور اینکه ته چاه با یکی از آبراههای سکوی «تخت جمشید» ارتباط داشته و فشار آب چاه در این بلندی میتوانسته برای آبرسانی مورد استفاده برخی از کاخها قرار گیرد درست نیست. کاربرد این چاه، برگرداندن جریان سیلاب از دامنه کوه بوده است. شاید هم مخزن آبی برای «پادگان نگهبانی» بوده باشد .
چنین به نظر میرسد که آب آشامیدنی «تخت جمشید» از راه دیگری تأمین میشده است: یک جوی سنگی در دامنه کوه رحمت در شمال «تخت جمشید» به مخزن بزرگ سنگی ۰۵ متر بالاتر از سطح سکو میرسیده است .
ث) آرامگاهها
در دامنه کوه رحمت و مشرف به سکوی «تخت جمشید» ، دو آرامگاه «اردشیر دوم» و «اردشیر سوم» به صورت فرورفتگی در کوه دیده میشود، اما معلوم نیست کدام آرامگاه متعلق به کدام «اردشیر» است .
آرامگاههای پادشاهان «هخامنشی» ، به جز آرامگاه «کورش کبیر» که در «پاسارگاد» است، همگی در یکجا در «نقش رستم» قرار دارد، اما به علت کمبود جا، سه پادشاه آخر سلسله «هخامنشی» به ناچار آرامگاه خود را در «تخت جمشید» ساختند. دو آرامگاه «اردشیر دوم» و «اردشیر سوم» مشرف به سککوی «تخت جمشید» و آرامگاه «داریوش سوم» پشت یک تپه در جنوب سککو است .
منبع؛ دکتر فرخ سعیدی
انتهای پیام/ج